وقتی زنی را غمگین میبینید

وقتی زنی را غمگین میبینید
انقدر از او نپرسید چرا غمگینی شاید او روزی خود را به خاطر کسی عوض کرده است شاید آنقدر از خودش دور شده است که حالا حالا ها باید برود تا به خودش برسد
شاید اصلا با عشق گلاویز شده است و تمام تنش زخمهای عمیقی خورده است میخندد ولی چشمانش غمی خانمان سوز دارد میخندد که انقدر سوال پیچ نشود بگذارید بخندد روی زخمهای او که نمک زدن ندارد.
باید او باشد غریبیش را به جان بخرد باید او بیاید اگر دیر کند اگر دیر شود روزی تنش آنقدر زخمها خواهد خورد که بیاید فقط برایش بمیرد
از هیچ زنی نپرسید چرا غمگین است.
دیدگاه ها (۲)

میگن قلب هر کس به اندازه ی مشت بسته ی اونه اما من قلبهایی را...

زن بودن، معجزه است ...من از زنانی حرف میزنم که نامشان معادل ...

وقتی از زندگیش خبر نداریم....!!!به جان مادرت قضاوت نکن

یووو داستان جدید

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط