اون موقع ها که خلی جوون بودم و همه دور سفره جمع می شد

️اون موقع ها که خيلی جوون بودم و همه دور سفره جمع می‌ شديم، وقتی که غذا تموم می‌ شد يه آه بلند می‌ کشيدم و می‌ گفتم: کاش غذا تموم نمی‌ شد! کاش اولش بود!
نه به خاطر غذاها...
اون که هميشه بود...
فقط به خاطر اين جمعی که می‌ دونستم هميشه باقی نمی‌ مونه.

🎬ماهى ها عاشق ميشوند
#خاص
دیدگاه ها (۳)

🌸 صدا كردم خدا را گفتم ابراهيمي برايم بفرست با تبر، موسايي ب...

روزهای تعطیل ، دلم تو را می خواهد .می خواهم «تو» کنارم باشی ...

حالا که صورتت را واتس اپ برایم می آوَرد ، صدایت را ، سیم تل...

مادربزرگم شاعر نبود؛سواد خواندنش را هم نداشتاما ديزي خوب بار...

You must love me..... P2

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط