پارت 3
#النا
دندوناش رو از گردنم بیرون کشید....
کمربندش رو باز کرد....
الان بود که عصبی بشم و تو حالت Dقرار بگیرم(حالت D یعنی اژدها در حالت انسانیش قرار داره...فقط بال هاش اومده بیرون)
...😣😣هوووف همون موقع در اتاقش رو زدن...با عصبانیت از روم بلند شد...
ولی اون نباید خونم رو میخورد...
از این جهت نگرانش بودم...
زمانی که یه خون آشام اصیل خون یه اژدها رو میخوره...ممکنه جهش ژنتیکی درونی پیدا کنه و به یه Vomaier (اژدهای خونخوار) تبدیل بشه....
اوه یس....نگاهم به پنجره افتاد...باز بود...
دکمه شلوارش رو بست تا بره ببینه دم در باهاش چیکار دارن...
منم از فرصت استفاده کردم و از پنجره پریدم پائین...
sofira....
لعنتی الان نه....ورد جواب نمیده الانه که سقوط کنم...
بال هام در آستانه رسیدن به زمین بیرون اومدن...ولی محکم با سطح کاشی کاری اون حیاط مزخرف برخورد کردم...و بیهوش شدم...
#نیم_ساعت_بعد
#النا
چشمام رو باز کردم و دیدم....اوه خدای من...یه اتاق دیگه...
هوممم ولی تم این اتاق دخترونه بود😕
در اتاق باز شد...
× حالتون خوبه خانم؟
+ اوه اصلا حواسم نبود...بال هام هنوز برنگشتن...😧
× خانم خوبین؟
+ آ..آره خوبم...میتونم اسمت رو بدونم؟!
× حانی..حانی رزتا هینوتس..😇...شما چطور؟اسم شما چیه،؟؟
+ من...ا..النا...
× وایسا ببینم...این...این غیرممکنه...دختر جنگل...ملکه محافظ آرترا...وااااااااااااای خدا جونم😍😍😍😍😍
+ آروم باش بچه جون...ببینم تو منو از کجا میشناسی؟؟
× خب ....تهیونگ اوپام بهم گفته....اون گفته بود شما خیلی خوشگلین...😍😍😍😍❤
+ تهیونگ....هینوتس؟؟😲
ادامه پارت بعدی....منتظر لایک و کامنتاتون هستم😇❤💜👑
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
دندوناش رو از گردنم بیرون کشید....
کمربندش رو باز کرد....
الان بود که عصبی بشم و تو حالت Dقرار بگیرم(حالت D یعنی اژدها در حالت انسانیش قرار داره...فقط بال هاش اومده بیرون)
...😣😣هوووف همون موقع در اتاقش رو زدن...با عصبانیت از روم بلند شد...
ولی اون نباید خونم رو میخورد...
از این جهت نگرانش بودم...
زمانی که یه خون آشام اصیل خون یه اژدها رو میخوره...ممکنه جهش ژنتیکی درونی پیدا کنه و به یه Vomaier (اژدهای خونخوار) تبدیل بشه....
اوه یس....نگاهم به پنجره افتاد...باز بود...
دکمه شلوارش رو بست تا بره ببینه دم در باهاش چیکار دارن...
منم از فرصت استفاده کردم و از پنجره پریدم پائین...
sofira....
لعنتی الان نه....ورد جواب نمیده الانه که سقوط کنم...
بال هام در آستانه رسیدن به زمین بیرون اومدن...ولی محکم با سطح کاشی کاری اون حیاط مزخرف برخورد کردم...و بیهوش شدم...
#نیم_ساعت_بعد
#النا
چشمام رو باز کردم و دیدم....اوه خدای من...یه اتاق دیگه...
هوممم ولی تم این اتاق دخترونه بود😕
در اتاق باز شد...
× حالتون خوبه خانم؟
+ اوه اصلا حواسم نبود...بال هام هنوز برنگشتن...😧
× خانم خوبین؟
+ آ..آره خوبم...میتونم اسمت رو بدونم؟!
× حانی..حانی رزتا هینوتس..😇...شما چطور؟اسم شما چیه،؟؟
+ من...ا..النا...
× وایسا ببینم...این...این غیرممکنه...دختر جنگل...ملکه محافظ آرترا...وااااااااااااای خدا جونم😍😍😍😍😍
+ آروم باش بچه جون...ببینم تو منو از کجا میشناسی؟؟
× خب ....تهیونگ اوپام بهم گفته....اون گفته بود شما خیلی خوشگلین...😍😍😍😍❤
+ تهیونگ....هینوتس؟؟😲
ادامه پارت بعدی....منتظر لایک و کامنتاتون هستم😇❤💜👑
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
۱۴.۷k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.