گاهی

گـــــاهی ....
نه گریه آرومت میڪند
و نه خنده
نه فریاد آرومت میڪند
و نه سڪوت
آنجاست ڪه
دستانت را رو به آسمـان
بــــلند میڪنی و میگــویی
"خــــدایا" فقـــط تـــو را دارم
دیدگاه ها (۲۵)

فنجان قهوه را بر میگردانم دست به دامن قرآن می شوم استخاره می...

من به تو وابسته ام...!یعنی « وا » نمی شومهمیشه « بسته ام ...

دلم از داغ نامردی؛ نسیمی سرد میخواهد...میان قحطی مرهم؛دلی هم...

کاش می شد از علاقه هم عکس گرفت ،تا ببینی وقتی به تو فکر می ک...

ادامه پارت 74هیوری کنارش ایستاده و با پوزخند گفت : اون وقت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط