پیرمردی
پیرمردی
هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد
روزی رفت یه کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه من تو کاره پرورشه خرگوشم
یه خرگوش تو خونه دارم که سیگار میکشه میخوای ببینیش؟؟
پسر بچه هم با خوشحالی قبول کرد
بله درست حدس زدین
اون پیرمرد یه بچه باز قهار بود!!!
که گند زد تو داستان آموزنده ما.......
بیشعور نخند خرگوش دوست داری یا نه؟؟ ✌
هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد
روزی رفت یه کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه من تو کاره پرورشه خرگوشم
یه خرگوش تو خونه دارم که سیگار میکشه میخوای ببینیش؟؟
پسر بچه هم با خوشحالی قبول کرد
بله درست حدس زدین
اون پیرمرد یه بچه باز قهار بود!!!
که گند زد تو داستان آموزنده ما.......
بیشعور نخند خرگوش دوست داری یا نه؟؟ ✌
۳.۵k
۰۲ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.