part

part31
درست همون لحضه که رسیدم پارک باماشین علی که تصادف مرده و نیکایی که زمین دراز کشیده
انگار دنیا رو سرم خراب شد
سریع دویدم سمتش
متین-نیکام نیکاااا(بافریاد)
نیکا تروخدا بلندشو
نیکا غلط کردم
نیکا منو تنها نزار
همون لحضه امبولانس رسید
و نیکارو برد وقتی امبولانس حرکت کرد همون لحضه
تارا و علی رسیدن
علی- مرتیکه عوضی خواهرم کجاس(بافریاد ،ساعتم تقریبا نصف شبه که بیشتر مردم نیستن پس فیلمشون پخش نمیشه)
متین-بردنش(باگریه)
علی-کجا پش شده
متین-تصادف کرد بیمارستان.....
علی- چطور دلت اومد باهاش همچین کاری کنی مرتیکه
اون عاشقت بود
بخاطر تو خودکشی کرد
این بود جواب اون همه رفاقتم
متین بخدا قسم یه تارمو از نیکا کم بشه کاری میکنم مرغای اسمون به حالت گریه کنن
تارا-علی بیا بریم بیمارستان
متین توعم برو خونه اینجا ماتم نگیر
علی- سوارشو بریم
#زخم-بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
دیدگاه ها (۴)

part32تارا:چند روز از روز تصادف نیکا میگذرهنیکا ضربه ی بدی...

چقدر ازرمان راضی هستید؟کی پارت میخواد؟

یه یاسینی معذرت#علی-یاسینی#شوخی#گوشی

ققط صدای دختره:)))@narjes_8x#علی_یاسینی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط