بت تراش
بتتراش
پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب تورا ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هــزار چشم سیــه را خریـده ام
بر قامتت که وسوسه شستشو در اوست
پاشیـده ام شـراب کف آلـود مـاه را
تا از گــزند چشـم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست ازسرِ نیاز به هرسو گشوده ام
از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام
ازهر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام
اما تو چون بُتی که بت ســاز ننگرد
درپیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای
هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهــوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تورا هم شکسته ام...
#خاصترین
پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب تورا ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هــزار چشم سیــه را خریـده ام
بر قامتت که وسوسه شستشو در اوست
پاشیـده ام شـراب کف آلـود مـاه را
تا از گــزند چشـم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست ازسرِ نیاز به هرسو گشوده ام
از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام
ازهر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام
اما تو چون بُتی که بت ســاز ننگرد
درپیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای
هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهــوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تورا هم شکسته ام...
#خاصترین
۵.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.