ز

‎ز
‎به کام دل در اغوشت نگیرم
‎تو پی ان اسمان صاف و روشن
‎من این کنج قفس، مرغی اسیرم
 
‎زپشت میله هایسرد و تیره
‎نگاه حسرتم حیران به رویت
‎درا ین فکرم که دستی پیش آید
‎و من ناگه گشایم پر به سویت
 
‎دراین فکرم که در یک لحظه غفلت
‎از این زندان خامش پر بگیرم
‎به چشم مرد زندانبان بخندم
‎کنارت زندگی از سر بگیرم
 
‎در این فکرم من ودانم که هرگز
‎مرا یارای رفتن زیر قفس نیست
‎اگر هم مرد زندانبان بخواهد
‎دگر از بهر پروازم نفس نیست
 
‎زپشت میله ها هر صبح روشن
‎نگاه کودکی خندد به رویم
‎چو من سر کنم آواز شادی
‎لبش با بوسه می آید به سویم
 
‎اگر ای آسمان، خواهم که یک روز
‎از این زندان خامش پر بگیرم
‎به چشم کودکی گریان چه گویم
‎ز من بگذر، که من مرغی اسیرم
 
‎من ان شمعم که با سوز دل خویش
‎فروزان میکنم ویرانه ای را
‎اگر خواهم که خاموشی گزینم
‎پریشان میکنم کاشانه ای را
       لطفا از کانال شب.مهتابی.منو.تو. بازدید بفرمائید
آدرس لینک کانال من در تلگرام* :
https://telegram.me/moonlightyy/ 
دیدگاه ها (۱)

سلامتیِ ﺍﻭﻧﺎﯾــﯽ ﮐــﻪﺑــﺪ ﻣـﺎﺭﻭ ﮔـــﻔـﺘـﻦﻣـﺎ ﺧـﻮﺑـﺸـﻮﻧﻮ ﮔــُ...

اگه عاشق یه نفری واسه خوشگلیشاین عشق نیست؛هوسسه!!!اگه عاشق ی...

هر بار صدایی...در من فریاد می‌زند...و به من می‌گوید...بر دیو...

این پیام رو برای #عزیــــــــزانتــــــون فوروارد کنیدلطفا ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط