قصه از آنجا شروع شد که هر کس خانواده خودش رو رها کر
✔ ️✔ ️قصه از آنجا شروع شد که هر کس خانواده خودش رو رها کرد و با دیگری وقتش را گذراند .هم صحبتی در خانواده ها خلاصه شد در چند جمله روزمره که غذا چی داریم ؟
آنجا که برای رساندن دخترهای خیابان و هم صحبتی با آنها دست از پا نشناختیم و مادر ،خواهر و ناموسمان در کوره های داغ تابستان تنها و با سختی، راه را از نابلدی گم میکردند .
آنجا که برای مسافرتهای خانوادگی وقت نداشتیم و به جایش سفرهای مجردیمان شد همراه با....
قصه از همین جا شروع شد که در پنج دقیقه بودنمان در خانه فقط حرف از غذا بود آن هم نه دور یک سفره . مدام سرمان در گوشی .
قصه از همینجا شروع شد اما به همینجا ختم نمی شود برادرم ....
وقتی خانواده ات را رها کنی دیگری او را پذیرا میشود .این قانون طبیعت است .
وقتی تو او را رها کردی که از نبودن و دیر آمدنت از تو پرس و جو نکند او هم خانواده را رها میکند .او هم دنبال هم صحبت خواهد گشت .دنبال راهی برای تحمل بغضهای تنهاییش .
برای او هم خانه قفس می شود .او هم پناه میبرد به دیگری .آن وقت است که دیگر آشپزی بی معنا میشود .
او هم تنها به مسافرت می رود .او هم آفتاب داغ را تحمل نمیکند و کسی پیدا میشود که مشتاق بودن با ناموست شود .
یادت بماند همه اینهااز یک نقطه آغاز شد .
جایی که حوصله عزیزانمان را نداشتیم و اصل را فراموش کردیم و قربانی فرع کردیم .
آنوقت حق نداری خواهرت ،زنت را سرزنش کنی .نجابت تا یک جایی جواب میدهد .تاجایی که فقط دردت تنهایی باشد .نه زیستن در کنار کسانی که تنهاترت میکنند .
همیشه وقتی دیر می شود میفهمیم چه شده .تا دیر نشده اطرافت را نگاه کن .ارزش بانوی زندگیت را درک کن .بر دستان و گونه هایش بوسه بزن و با او زندگی کن .تنها با او .کرامت زن حفظ شود دنیای انسانها بهشت میشود .این را خوب میدانم .زنها زود راضی میشوند .پس خواهرت را ،مادرت را ،همسرت را با یک جمله راضی کن...
آنجا که برای رساندن دخترهای خیابان و هم صحبتی با آنها دست از پا نشناختیم و مادر ،خواهر و ناموسمان در کوره های داغ تابستان تنها و با سختی، راه را از نابلدی گم میکردند .
آنجا که برای مسافرتهای خانوادگی وقت نداشتیم و به جایش سفرهای مجردیمان شد همراه با....
قصه از همین جا شروع شد که در پنج دقیقه بودنمان در خانه فقط حرف از غذا بود آن هم نه دور یک سفره . مدام سرمان در گوشی .
قصه از همینجا شروع شد اما به همینجا ختم نمی شود برادرم ....
وقتی خانواده ات را رها کنی دیگری او را پذیرا میشود .این قانون طبیعت است .
وقتی تو او را رها کردی که از نبودن و دیر آمدنت از تو پرس و جو نکند او هم خانواده را رها میکند .او هم دنبال هم صحبت خواهد گشت .دنبال راهی برای تحمل بغضهای تنهاییش .
برای او هم خانه قفس می شود .او هم پناه میبرد به دیگری .آن وقت است که دیگر آشپزی بی معنا میشود .
او هم تنها به مسافرت می رود .او هم آفتاب داغ را تحمل نمیکند و کسی پیدا میشود که مشتاق بودن با ناموست شود .
یادت بماند همه اینهااز یک نقطه آغاز شد .
جایی که حوصله عزیزانمان را نداشتیم و اصل را فراموش کردیم و قربانی فرع کردیم .
آنوقت حق نداری خواهرت ،زنت را سرزنش کنی .نجابت تا یک جایی جواب میدهد .تاجایی که فقط دردت تنهایی باشد .نه زیستن در کنار کسانی که تنهاترت میکنند .
همیشه وقتی دیر می شود میفهمیم چه شده .تا دیر نشده اطرافت را نگاه کن .ارزش بانوی زندگیت را درک کن .بر دستان و گونه هایش بوسه بزن و با او زندگی کن .تنها با او .کرامت زن حفظ شود دنیای انسانها بهشت میشود .این را خوب میدانم .زنها زود راضی میشوند .پس خواهرت را ،مادرت را ،همسرت را با یک جمله راضی کن...
- ۴.۷k
- ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط