دستم به دامانت گلم ،از خود مرا سردم نکن
دستم به دامانت گلم ،از خود مرا سردم نکن
آن دم که از من دلخوری، هرگز مرا طردم نکن
من عاشقی مستانه ام،تاب وتوانم رفته است
بی ماه رویت عشق من،ماه جهانم رفته است
هرگز مرا از خود مران ،بی تو کجا باید روم؟
با من بگو محبوب من ،بی تو چرا باید روم؟
روزی که دیدم من تو را،شرم نگاهت دیده شد
آن لحظه فهمیدم که آن،برق نگاهت چیده شد
دستی به دستانم بده،گرمای دستت مرهم است
خوبی، بدیهایم ببخش ،زیرا همیشه درهم است
مهرت به من افزون بکن،چون باتو معنا میشوم
ترکم نکن تا آخرت ،چون بی تو رسوا میشوم....
آن دم که از من دلخوری، هرگز مرا طردم نکن
من عاشقی مستانه ام،تاب وتوانم رفته است
بی ماه رویت عشق من،ماه جهانم رفته است
هرگز مرا از خود مران ،بی تو کجا باید روم؟
با من بگو محبوب من ،بی تو چرا باید روم؟
روزی که دیدم من تو را،شرم نگاهت دیده شد
آن لحظه فهمیدم که آن،برق نگاهت چیده شد
دستی به دستانم بده،گرمای دستت مرهم است
خوبی، بدیهایم ببخش ،زیرا همیشه درهم است
مهرت به من افزون بکن،چون باتو معنا میشوم
ترکم نکن تا آخرت ،چون بی تو رسوا میشوم....
۸۲۴
۲۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.