بنظرم عشق طعم چایی میده

بنظرم عشق طعم چایی میده
اون لحظه که کنار پنجره رو به خیابون نشستی تا با خودت خلوت کنی
داری رفت و آمد مردم رو نگاه میکنی، بازی گوشی بچه گربه ها، بچه های کوچیک که از مدرسه تعطیل شدن
بعد بگی کاش میشد برگردم به بچگیم
تو ذهنت بچگیتو مرور میکنی
تو همین حالو هوا یه عطر آشنای دلنشین رو توام با عطر چای حس کنی که داره نزدیک و نزدیکتر میشه
توی ذهنت درگیر اون هیاهو مدرسه و بچگیاتی که یدفعه یکی رو شونه ات میزنه میگه بسه دیگه یکمم به من توجه کن
به طرف صدا که برمیگردی
اون لحظه خندت میگیره. از شوق و ذوقش با خودت میگی نه هیچوقت نمیخوام دوباره برگردم به بچگیم. میخوام فقط این لحظه ها باشن تو باشی و من و این چای.


[مریم زرینی]
دیدگاه ها (۳)

عشق دور و نزدیک نمیشناسد...با تعجب نگاهم نکن!میخواهی بگویم چ...

امروز مرابا " میم مالکیت " صدا بزنشاید فـــــردا دیـــر شده ...

رفتن که همیشه به گفتنِ میخوام برم و کفش‌هارو جفت کردن و درو ...

بارون داره هدر میشهبیا باهمدیگه قدم بزنیم..

part21

بومگیو عضو TXT و هیسونگ عضو Enhypen تو لایو مشترک امروزشون ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط