تو که رفتی نفسم بی تو غریبانه گرفت

تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت

تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت

تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت

تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت

تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت

تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
دیدگاه ها (۳)

یک تبسم یک صدا فرمان عشقیک ترانه یک نفس جریان عشقیک غریبه سر...

هیچ کس مانند من در عاشقی خودخواه نیستانتخابم کن که هر راهی ب...

در برکۀ من هیچ شبی ماه نبوداز بخت بدم هیچکس آگاه نبودحالا شد...

☜ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖ⇣ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤـــــــــــــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط