تکپارتی جیمین (درخواستی)
تکپارتی جیمین (درخواستی)
وقتی ا. ت دوست دختر رفیق جیمینه ولی جیمین عاشقش میشه
ویو جیمین
سیلاممم من جیمینم خوشبختم اومم خب یه توضیح کوچیک از خودم میدم من 19سالمه عاممم خب چند روزی حس عجیبی به ا. ت دارم خب ا. ت دوستدختررفیقمه کوکه وای اون دختره دیونه کنندست هوف
ویو ا. ت
سیلاممم من ا. ت هستم دوست دختر جئون جانگ کوک 17سالمهه و عاشق خودمم امروز با دوست کوک و کوک قراره بریم بیرون اماده شدم یه استایل جذابب زدم زنگ. زدم به کوک
کوک: جونم بیب
ا. ت: ددی کجای بیا دیگه دیر کردیم
کوک: اه ا. ت ببخشید من سرم شلوغه تو با جیمین برو من دیر
تر میام
ا. ت: یاااا ددی تو قول دادی بهم
کوک: متاسفم قول میدم زود بیام
ا. ت: هوف باشه
ا. ت قطع کرد که صدای زنگ در شنید
رفت در باز کرد که جیمینو دید
ویو جیمین
اماده شدم یه استایل دختر کش با عطر تلخ زدم رفتم سمت خونه ا. ت دز زدم وقتی در باز کرد نفسم تو دهنم حبس شد
وای اون خیلی خوب بود
ا. ت: اه جیمین خوش امدی
جیمین: س. سلام کوک کجاست
ا. ت: نیومده گفته دیر میاد
جیمین: اه پس ما بریم تا بیاد
ا. ت: اوکی من امادم بریم
جیمین: خوشگل شدی(با خجالت)
ا. ت موهاشو داد پشت گوشش: همچنین
جیمین: خوب اهم بیا بریمممم
ا. ت دست جیمین رو گرفت
ا. ت: بیا عشق من
جیمین: چ. چی
ا. ت: یاا جیمینیی بیا بریم خجالتیمن
ویو جیمین
قلبم با حرفاش به شدت میتپید اخ قلبم
««رفتیم بازار خرید کردم خندیدیم کلی کیف کردیم بعدم رفتیم به کافه نزدیک نشستیم دوتا قهوه سفارش دادیم»»
ا. ت: وایی مرده خیبلی خوب بود جیمین خوبی
جیمین: ا. ت
ا. ت: جونم
جیمین چونه ا. ت گرفت
جیمین: میتونم یه چیزی بگم
ا. ت: چی شده جونم بگو
جیمین: عاشقتم
ا. ت میخندهـ
ا. ت: شوخی بامزه ای بود
جیمین جدی گفت
جیمین: نه شوخی نکردم
ا. ت: من دوست پسر دارم
جیمین: میدونم میدونم سخته خیلی سخته واقعا سخته *بغض*
*دستمو درو گونه جیمین گذاشتم*
ا. ت: عشقم اروم باش من م. من عاشقتم خب یه جورای
جیمین: چ. چی تو؟
ا. ت: ا. اره
جیمین: پس کوک چی
ا. ت: اون اصلا بهم توجه نمیکنه
جیمین از خوشحالی لباشو رو لبای ا. ت کذاشت داشت میبوسید که کوک امد داخل کافه اون دوتا دید به شدت شکه شد چند دقیقه اون جا موند
بعد چند مین ا. ت جدا شد که جنگکوکو دید جنگکوک وقتی ا. ت دید خشمگین نگاه کرد سمتشو رفت
ا. ت بلد شد
ا. ت: ک. ک. کوک
کوک: دخترهه جنده
جیمین: کوک همش تقصیر من بود
کوک: تو خفه عوضی با دوست دختره من
ا. ت: کوک. ببخشید
که ا. ت سوزشی رو گونش حس کرد اره کوک ا. ت زده بود
کوک: هرزه
کوک رفت ا. ت همونجا وایساده بود مثل یخ
جیمین: ا. ت خوبی
ا. ت بغض کرفته بود
جیمین بغلش کرد که بغض شکست و گریه کرد
جیمین: اشکالی نداره من هستم من پیشتم
ا. ت جیمین رو محکم بغل کرد که ا. ت جیمین بوسید
خلاصه ا. ت از کوک جدا شد و با جیمینرفت
وقتی ا. ت دوست دختر رفیق جیمینه ولی جیمین عاشقش میشه
ویو جیمین
سیلاممم من جیمینم خوشبختم اومم خب یه توضیح کوچیک از خودم میدم من 19سالمه عاممم خب چند روزی حس عجیبی به ا. ت دارم خب ا. ت دوستدختررفیقمه کوکه وای اون دختره دیونه کنندست هوف
ویو ا. ت
سیلاممم من ا. ت هستم دوست دختر جئون جانگ کوک 17سالمهه و عاشق خودمم امروز با دوست کوک و کوک قراره بریم بیرون اماده شدم یه استایل جذابب زدم زنگ. زدم به کوک
کوک: جونم بیب
ا. ت: ددی کجای بیا دیگه دیر کردیم
کوک: اه ا. ت ببخشید من سرم شلوغه تو با جیمین برو من دیر
تر میام
ا. ت: یاااا ددی تو قول دادی بهم
کوک: متاسفم قول میدم زود بیام
ا. ت: هوف باشه
ا. ت قطع کرد که صدای زنگ در شنید
رفت در باز کرد که جیمینو دید
ویو جیمین
اماده شدم یه استایل دختر کش با عطر تلخ زدم رفتم سمت خونه ا. ت دز زدم وقتی در باز کرد نفسم تو دهنم حبس شد
وای اون خیلی خوب بود
ا. ت: اه جیمین خوش امدی
جیمین: س. سلام کوک کجاست
ا. ت: نیومده گفته دیر میاد
جیمین: اه پس ما بریم تا بیاد
ا. ت: اوکی من امادم بریم
جیمین: خوشگل شدی(با خجالت)
ا. ت موهاشو داد پشت گوشش: همچنین
جیمین: خوب اهم بیا بریمممم
ا. ت دست جیمین رو گرفت
ا. ت: بیا عشق من
جیمین: چ. چی
ا. ت: یاا جیمینیی بیا بریم خجالتیمن
ویو جیمین
قلبم با حرفاش به شدت میتپید اخ قلبم
««رفتیم بازار خرید کردم خندیدیم کلی کیف کردیم بعدم رفتیم به کافه نزدیک نشستیم دوتا قهوه سفارش دادیم»»
ا. ت: وایی مرده خیبلی خوب بود جیمین خوبی
جیمین: ا. ت
ا. ت: جونم
جیمین چونه ا. ت گرفت
جیمین: میتونم یه چیزی بگم
ا. ت: چی شده جونم بگو
جیمین: عاشقتم
ا. ت میخندهـ
ا. ت: شوخی بامزه ای بود
جیمین جدی گفت
جیمین: نه شوخی نکردم
ا. ت: من دوست پسر دارم
جیمین: میدونم میدونم سخته خیلی سخته واقعا سخته *بغض*
*دستمو درو گونه جیمین گذاشتم*
ا. ت: عشقم اروم باش من م. من عاشقتم خب یه جورای
جیمین: چ. چی تو؟
ا. ت: ا. اره
جیمین: پس کوک چی
ا. ت: اون اصلا بهم توجه نمیکنه
جیمین از خوشحالی لباشو رو لبای ا. ت کذاشت داشت میبوسید که کوک امد داخل کافه اون دوتا دید به شدت شکه شد چند دقیقه اون جا موند
بعد چند مین ا. ت جدا شد که جنگکوکو دید جنگکوک وقتی ا. ت دید خشمگین نگاه کرد سمتشو رفت
ا. ت بلد شد
ا. ت: ک. ک. کوک
کوک: دخترهه جنده
جیمین: کوک همش تقصیر من بود
کوک: تو خفه عوضی با دوست دختره من
ا. ت: کوک. ببخشید
که ا. ت سوزشی رو گونش حس کرد اره کوک ا. ت زده بود
کوک: هرزه
کوک رفت ا. ت همونجا وایساده بود مثل یخ
جیمین: ا. ت خوبی
ا. ت بغض کرفته بود
جیمین بغلش کرد که بغض شکست و گریه کرد
جیمین: اشکالی نداره من هستم من پیشتم
ا. ت جیمین رو محکم بغل کرد که ا. ت جیمین بوسید
خلاصه ا. ت از کوک جدا شد و با جیمینرفت
۵.۷k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.