تنت را می بری هر شب به یک آغوش اجباری

تنت را می بری هر شب به یک آغوشِ اجباری؟
تو هم مانند من با قرصِ خوابت باز بیداری؟؟

گریزانی ز هم آغوشی و هم بستری آیا؟؟؟
چو آهویی تو در چنگال شیری نر گرفتاری؟

طنابی تنگ تر آیا ز آغوشش تو هم دیدی؟
تو هم مانند من آیا سزاوارِ سرِ داری؟؟

لبت از اضطرابِ بوسه ای تب دار یخ کرده؟؟
لبت را می گذاری بر لبش از روی ناچاری؟؟

شده کابوسِ هر روزت، مرورِ نقشه ی شومی
که یکشب شیرِ گازِ خانه ات را باز بگذاری؟؟

تصوّر کرده ای گاهی همین پایانِ درد آور
همین پایان شَرَف دارد ، به یک تکرارِ تکراری

وَ باز امشب شدم دعوت به یک آغوشِ اجباری
بیاور قرص هایم را، تمامش می‌کنم آری ...
دیدگاه ها (۶)

تو لیاقت گل دم در خونت و قهوه سر صبح رو داری. تو لیاقت یاددا...

فقط باران می‌تواند از عشق حرف بزند و دروغ نگوید، فرقی نمی‌کن...

تفاوت است میان دوست اجتماعی و کسی که عاشقانه دوست می دارید...

چه تعبیری، تنهایی!؟ تنهایی، یعنی...!!! ناله کنی، آه بکشی و ف...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط