همی ترسم که ای جان جهانم



همی ترسم که ای جان جهانم
نیایی ور رود بر باد جانم

گر از جان دادنم بیمی‌ست زان است
که جان بهر نثار دلستان است

#وحشی_بافقی
دیدگاه ها (۱)

‌به زلف و عارضت دل‌های سوزان شب است و آتش دیوانه‌ای چندمخس...

‌آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزارهمچو من معشوقه یک ره آزمود...

‌در این ظلمت‌سرا تا کی به بوی دوست بنشینمگهی انگشت بر دندان ...

‌در عشق تو هر حیله که کردم هیچستهر خون جگر که بیتو خوردم هیچ...

باغ من

گر آمدنم بخود بدی نامدمیور نیز شدن بمن بدی کی شدمیبه زان نبد...

صید و دام و صیاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط