رفتیم کافه نشستیم یه قهوه سفارش دادم
رفتیم کافه نشستیم یه قهوه سفارش دادم
سهون:ا.ت چی میخوری
ا.ت:عاممم کاپوچینو
سهون:پس دوتا کاپوچینو
ا.ت:توهم کاپوچینو دوست داری؟
سهون:عاشقشم
ا.ت :عالیه
شوگا: ا.ت نمیدونستم کاپوچینو دوست داری یهم نگفته بودی*لبخند
ا.ت: عاها یادم رفت چمیدونم
که یادت رفت بزنم تو سرت دیگه یادت نره
سهون:ا.ت تو و شوگا باهم نسبتی دارین؟
ا.ت:نه ما فقط دوستیم
شوگا:و با هم قرار میزاریم
سهون:*به ا.ت نگاه میکنه
ویو ا.ت
شوگا یه دیقه هم نمیتونه دهنشو نگه داره بی ریا بودن در این حد واقعا دیگه زیاده رویه
ا.ت:نه چیزه فقط بخاطره اینه که مجبوریم
سرشو اورد جلو اروم گفت
سهون: چه اجباری؟نکنه شوگا مجبورت کرده؟
شوگا:من مجبورش نکردم خانواده هامون مجبورمون کردن
ا.ت:اوهوم
سهون: یعنی مامانو بابات مجبورت کردن با شوگا قرار بزاری
ا.ت:یجورایی قضیه مفصلی داره ولی فکر نکنم ما بهم حسی نداریم*لبخند دندون نما
می یونگ:واقعا؟(کشیده میگه)
ا.ت:پس چی ما هردومون ازهم متنفریم از همون روز اول دانشگاه کلی بلا سر همدیگه در اوردیم اخرشم به قرارای الکی ختم شد
(شوگا از جمع میره ولی ا.ت متوجه نمیشه)
سهون:پس تا کی میخواین ادامه بدین؟
ا.ت:تا وقتی که پدرو مادرم دست از سرم بردارن البته اونا فکر میکنن ما واقعا باهم قرار میزاریم فکر نکنم دست از سرمون بردارن
سهون: خب شوگا چرا بهت خیانت نمیکنه
ا.ت:خب مشکل همینه الان شوگا بره من با داداش ازدواج میکنم اگه هم بمونه با خودش ازدواج میکنم دپسر باخته
سهون: عوو خب اگه یه پسری وارد زندگیت بشه که عاشقش بشی اونوقت چی؟
ا.ت:اونوقت با اون ازدواج میکنم
ا.ت:ولی خب من همچین موردی ندارم*خنده
سهون: مطمعنم اون همین دورو براست*لبخند
ا.ت:اوهوم
جی هوپ:بچه ها کسی شوگارو ندیده؟
ا.ت:نه
مین وو:فکر کنم رفت بیرون
بلند شدو رفت دنبالش...
ویو شوگا
بعد از اینکه ا.ت اون حرفشو زد فهمیدم تموم دلسوزیاش فیلم بود در واقع اون ازم متنفره
یه گوشه کناره ساحل نشسته بودمو بی صدا گریه میکردم
چطور تونستم بهش اعتماد کنم چطور تونستم اونو وارده قلبم کنم چطور نفهمیدم همش الکی بود همش فیلم بود فقط جلوی خانوادش چطوری جدی گرفتمش
جی هوپ: اینجا چیکار میکنی(صدا از پشت میاد)
سریع اشکامو پاک کردم
اومد کنارم نشستو نیم رخ بهم گفت(یعنی به ساحل نگاه میکردو باهاش صحب میکرد)
جی هوپ:از من قایمشون نکن
جی هوپ:چی شده؟نکنه جنگه؟
چند ثانیه مکس کرد
جی هوپ:مثله اینکه جنگه ولی اینجا نه درونتو درونه قلبت
جی هوپ: اونی که وارد قلبت شده رو داری بیرون میکنی
شوگا:نمیفهمم چی میگی*خودشو میزنخ به اون راه
جی هوپ:بیخیال فکر کردی من تورو نمیشناسم من خیلی وقته از احساست خبر دارم قبل از اینکه خودت متوجهش بشی میدونستم
جی هوپ:نمی دونستم شوگایی که این همه ......
سهون:ا.ت چی میخوری
ا.ت:عاممم کاپوچینو
سهون:پس دوتا کاپوچینو
ا.ت:توهم کاپوچینو دوست داری؟
سهون:عاشقشم
ا.ت :عالیه
شوگا: ا.ت نمیدونستم کاپوچینو دوست داری یهم نگفته بودی*لبخند
ا.ت: عاها یادم رفت چمیدونم
که یادت رفت بزنم تو سرت دیگه یادت نره
سهون:ا.ت تو و شوگا باهم نسبتی دارین؟
ا.ت:نه ما فقط دوستیم
شوگا:و با هم قرار میزاریم
سهون:*به ا.ت نگاه میکنه
ویو ا.ت
شوگا یه دیقه هم نمیتونه دهنشو نگه داره بی ریا بودن در این حد واقعا دیگه زیاده رویه
ا.ت:نه چیزه فقط بخاطره اینه که مجبوریم
سرشو اورد جلو اروم گفت
سهون: چه اجباری؟نکنه شوگا مجبورت کرده؟
شوگا:من مجبورش نکردم خانواده هامون مجبورمون کردن
ا.ت:اوهوم
سهون: یعنی مامانو بابات مجبورت کردن با شوگا قرار بزاری
ا.ت:یجورایی قضیه مفصلی داره ولی فکر نکنم ما بهم حسی نداریم*لبخند دندون نما
می یونگ:واقعا؟(کشیده میگه)
ا.ت:پس چی ما هردومون ازهم متنفریم از همون روز اول دانشگاه کلی بلا سر همدیگه در اوردیم اخرشم به قرارای الکی ختم شد
(شوگا از جمع میره ولی ا.ت متوجه نمیشه)
سهون:پس تا کی میخواین ادامه بدین؟
ا.ت:تا وقتی که پدرو مادرم دست از سرم بردارن البته اونا فکر میکنن ما واقعا باهم قرار میزاریم فکر نکنم دست از سرمون بردارن
سهون: خب شوگا چرا بهت خیانت نمیکنه
ا.ت:خب مشکل همینه الان شوگا بره من با داداش ازدواج میکنم اگه هم بمونه با خودش ازدواج میکنم دپسر باخته
سهون: عوو خب اگه یه پسری وارد زندگیت بشه که عاشقش بشی اونوقت چی؟
ا.ت:اونوقت با اون ازدواج میکنم
ا.ت:ولی خب من همچین موردی ندارم*خنده
سهون: مطمعنم اون همین دورو براست*لبخند
ا.ت:اوهوم
جی هوپ:بچه ها کسی شوگارو ندیده؟
ا.ت:نه
مین وو:فکر کنم رفت بیرون
بلند شدو رفت دنبالش...
ویو شوگا
بعد از اینکه ا.ت اون حرفشو زد فهمیدم تموم دلسوزیاش فیلم بود در واقع اون ازم متنفره
یه گوشه کناره ساحل نشسته بودمو بی صدا گریه میکردم
چطور تونستم بهش اعتماد کنم چطور تونستم اونو وارده قلبم کنم چطور نفهمیدم همش الکی بود همش فیلم بود فقط جلوی خانوادش چطوری جدی گرفتمش
جی هوپ: اینجا چیکار میکنی(صدا از پشت میاد)
سریع اشکامو پاک کردم
اومد کنارم نشستو نیم رخ بهم گفت(یعنی به ساحل نگاه میکردو باهاش صحب میکرد)
جی هوپ:از من قایمشون نکن
جی هوپ:چی شده؟نکنه جنگه؟
چند ثانیه مکس کرد
جی هوپ:مثله اینکه جنگه ولی اینجا نه درونتو درونه قلبت
جی هوپ: اونی که وارد قلبت شده رو داری بیرون میکنی
شوگا:نمیفهمم چی میگی*خودشو میزنخ به اون راه
جی هوپ:بیخیال فکر کردی من تورو نمیشناسم من خیلی وقته از احساست خبر دارم قبل از اینکه خودت متوجهش بشی میدونستم
جی هوپ:نمی دونستم شوگایی که این همه ......
۶.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.