دوپارتی
دوپارتی
رئیس: سلام آقای کیم !! بابت اینکه من تا دیروقت باعث شدم کار کنه معذرت میخام آقای کیم باورکنین به همسرتون چند تا پروژه دادم که بزنه سیستم بخاطر تاخیرهاش یکم مجازاتش کردم ولی نمیدونستم شوهر حساسی داره ... خاستم بگم لطفا با خانم کیم کاری نداشته باشین من باعث شدم تا این وقت کار کنه معذرت میخام..
نامی: یعنی... (که ا.ت از بالا اومد و رو پله ها به رئیسش و نامی نگا کرد که نامی نگاهی بعش کرد و بذگشت طرف رئیس ا.ت ) بله آقای لی خیلی ممنون که گفتین دیگع از این به بعد منو خبر کنین بعد چنین کاری کنین خدافظ
ریسس : خدافظ
ویو نامی **
بعد از اینکه رئیس ا.ت رفت واقعا پشیمون بودم از کارم و رفتارم و قضاوتی که درباره ا.ت کردم به پله ها نگا کرذم نبود رفتم سمت اتاق که دیدم وسایلشو جمع کرده و داره میره رفتم جلوشرو گزفتم...
نامی:کجا؟!
ا.ت: برو کنار .. دارم میرم برا همیشهه!!
نامی: تو غلط میکنی جایی بری.. بشین سر جات بده ببینم چمدونتو..
ا.ت: دستتو بکشش!! دست نزن بع من .. به منی که هرزه ام (گربعو داذ)
نامی: ا.ت.. واقعا ببخشید .. از کارم پشیمون ببخشید هانی توروخدا جایی نرو .. خوب باید بهم میگفتی که کارات طول میکشه..
ا.ت: نامیی... من دیگ.. خسته شدم.. ولم کن... بزار به حال خودم بمیرم ...من میگم نشد .. گوشیم خاموش بود... ساعت ۹ شب داشتم برمیگشتم... که رییس عوضیم نزاشت پروژه.. داد بهم و ..گفت...که وارد سیستم کنم تا بعد میتونم برمم... منم مجبور بودم گفتم ی ساعتع تموم میشه ولی طول کشیذ... حواسم... انقدر پرت کار بود نفهمیدم زمان چطور گذشت... بعد تو اومدی باهم اونکارو کردی... برو کنار برم دیگ..(گریهه)
نامی: هیششش عزیزم ببخشید دیگ بیا بغلم ببینم ... باش گریه نکن ببخشید من معذرت میخام .. انقدر اعصبانی و نگزان بودم که حال و احوالم دست خودم نبود بلخشید خوب .. بخشیدی؟! هوم؟!
ا.ت: اره (فین)
نامی: افلیمن😚
ا.ت: خیلی خوب برو کنار برم دیگه..
نامی : کجا بری باز چی شدد😓
ا.ت: هیچی برو کنار برم لباس عوض کنم بریم بخابیم..
نامی: باش (بعد از اینکه لباسامونو عوض کردیم و رفتیم تخت دراز کشیدیم ا.ت رو گرفتم بغلم و ی کیس رفتیم باهاش که خیلی حال داذ... دوستت دارم هانی
ا.ت: می توو💏
قصعی ما به سر رسید ... ولی لایکا به هنوز به چیزی نرسیدً👀👥
لایک.کامنت.یادتون.نرعهههه
رئیس: سلام آقای کیم !! بابت اینکه من تا دیروقت باعث شدم کار کنه معذرت میخام آقای کیم باورکنین به همسرتون چند تا پروژه دادم که بزنه سیستم بخاطر تاخیرهاش یکم مجازاتش کردم ولی نمیدونستم شوهر حساسی داره ... خاستم بگم لطفا با خانم کیم کاری نداشته باشین من باعث شدم تا این وقت کار کنه معذرت میخام..
نامی: یعنی... (که ا.ت از بالا اومد و رو پله ها به رئیسش و نامی نگا کرد که نامی نگاهی بعش کرد و بذگشت طرف رئیس ا.ت ) بله آقای لی خیلی ممنون که گفتین دیگع از این به بعد منو خبر کنین بعد چنین کاری کنین خدافظ
ریسس : خدافظ
ویو نامی **
بعد از اینکه رئیس ا.ت رفت واقعا پشیمون بودم از کارم و رفتارم و قضاوتی که درباره ا.ت کردم به پله ها نگا کرذم نبود رفتم سمت اتاق که دیدم وسایلشو جمع کرده و داره میره رفتم جلوشرو گزفتم...
نامی:کجا؟!
ا.ت: برو کنار .. دارم میرم برا همیشهه!!
نامی: تو غلط میکنی جایی بری.. بشین سر جات بده ببینم چمدونتو..
ا.ت: دستتو بکشش!! دست نزن بع من .. به منی که هرزه ام (گربعو داذ)
نامی: ا.ت.. واقعا ببخشید .. از کارم پشیمون ببخشید هانی توروخدا جایی نرو .. خوب باید بهم میگفتی که کارات طول میکشه..
ا.ت: نامیی... من دیگ.. خسته شدم.. ولم کن... بزار به حال خودم بمیرم ...من میگم نشد .. گوشیم خاموش بود... ساعت ۹ شب داشتم برمیگشتم... که رییس عوضیم نزاشت پروژه.. داد بهم و ..گفت...که وارد سیستم کنم تا بعد میتونم برمم... منم مجبور بودم گفتم ی ساعتع تموم میشه ولی طول کشیذ... حواسم... انقدر پرت کار بود نفهمیدم زمان چطور گذشت... بعد تو اومدی باهم اونکارو کردی... برو کنار برم دیگ..(گریهه)
نامی: هیششش عزیزم ببخشید دیگ بیا بغلم ببینم ... باش گریه نکن ببخشید من معذرت میخام .. انقدر اعصبانی و نگزان بودم که حال و احوالم دست خودم نبود بلخشید خوب .. بخشیدی؟! هوم؟!
ا.ت: اره (فین)
نامی: افلیمن😚
ا.ت: خیلی خوب برو کنار برم دیگه..
نامی : کجا بری باز چی شدد😓
ا.ت: هیچی برو کنار برم لباس عوض کنم بریم بخابیم..
نامی: باش (بعد از اینکه لباسامونو عوض کردیم و رفتیم تخت دراز کشیدیم ا.ت رو گرفتم بغلم و ی کیس رفتیم باهاش که خیلی حال داذ... دوستت دارم هانی
ا.ت: می توو💏
قصعی ما به سر رسید ... ولی لایکا به هنوز به چیزی نرسیدً👀👥
لایک.کامنت.یادتون.نرعهههه
۳۲.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.