تک پارتی
تک پارتی
سلام من ا.تم و ۲۵ سالمه با کیم نامجون ازدواج کرد و ساعت تقریبا داشت به ۱۰ میرسید که میخاستم سیستم رو خاموش کنم که سروکله رئیسم پیدا شد اوففف...
رئیس: خانم کیم! جایی میرفتین؟!
ا.ت: بله رئیس ساعت دیگ از ۹ شب گذشته میخاستم برم خونم..
رئیس: هوم! بخاطره دیرکردنات که هی میگم تکرارش نکن ولی بازم گوش نمیکردی ... اینم مجازاتت اول این پروژه هارو وارد سیستم کن بعد برو چون فردا وقت نداریم ی جلسع مهم هست برای ما و کارمندا!!
ا.ت: ولی رئیس اخه...
رئیس: هیشش چیزی نشنوم زود بزن به سیستم بعد برو..
ا.ت: چشم..(رفت عوضی آشغاللل عففف چشام کار نمیکنن دیگع خسته شدم ساعت تقریبا از ۱۲گذشته بود یدفعه یاد نامی افتادم دنبال گوشیم گشتم که پیداش کنم .. پیداش کردم ولی خاموش بود افففف نامی میکشتمم.. چرا بهش خبرندادم انقدر درگیر کار بودم که نفهمیدم وقتی از هولدینگ خارج شدم دیگ نصف شب بود و هیچ ماشینی نبود که باهاش برم مجبور شدم با ترس و استرش تو تاریکی شب برگردم خونه ..
چن دقیقه بعد**
کلید دررو باز کردم و رفتم تو به ساعت راهرو نگا کردم وایی ساعت ۱:۴۵ دقیقه بود .. خداکنه خواب باشهه ... خیلی آروم وارد حال شدم و داشتم میرفتم سمت پله ها همین که وارد اتاق شدم نامی رو دیدم که روتخت نشسته و سرشو با دستاش گرفته معلمومه اعصبانیه جرعت نداشتم حرف بزنمم...
نامی: کجا بودی؟! میدونی ساعت چنده؟!
ا.ت: خو..خوب من.. سرکارم.. بو.بودم (لکنت)
نامی: سرکار؟! هه اونم تا این وقت شب (سرشو بلند کرد که ا.ت با چشم های قرمز نامی مواجع شد و ی قدم عقب رفت ازترسش که نامی بلند شود و رفت سمتش و کوبیدش به دیوار رو غریدد) نکنه تا این موقعه شب پی هرزه بازیت بودی که انقدر خسته وکوفته اومدی و جواب اون بی صاحاب رو نمیدادییی هااان(داد)
ا.ت: نامیی.بخدا..من..سرکارم..بودم(گریع)
نامی: از خونه برو گمشو بیرون ... برووو
ا.ت: نامیی... چی.. میگی .. کجا برم این وقت شب..؟!(گریههه)
نامی: برو همونجا که تا این موقعه بودیی گمشووو(داد)
که یهو زنگ خونه به صدا در اومد و نامی از اعصبانیت رفت درو باز کرد که رئیس ا.ت رو دید رئیس ا.ت هم از چهره اعصبانی شوهر ا.ت فهمید که چخبرهه..
رئیس: سلام آقای کیم !! بابت اینکه من تا دیروقت باعث شدم کار کنه معذرت میخام آقای کیم باورکنین به همسرتون چند تا پروژه دادم که بزنه سیستم بخاطر تاخیرهاش یکم مجازاتش کردم ولی نمیدونستم شوهر حساسی داره ... خاستم بگم لطفا با خانم کیم کاری نداشته باشین من باعث شدم تا این وقت کار کنه معذرت میخام..
میخاستم تک پارتی بشه ولی دو پارتی شد که😾😹لایک و نظر یادتونن نرعههه حمایت شههههه بعد این دو پارتی فیک ته رو میزارم اگ بشه...💑
سلام من ا.تم و ۲۵ سالمه با کیم نامجون ازدواج کرد و ساعت تقریبا داشت به ۱۰ میرسید که میخاستم سیستم رو خاموش کنم که سروکله رئیسم پیدا شد اوففف...
رئیس: خانم کیم! جایی میرفتین؟!
ا.ت: بله رئیس ساعت دیگ از ۹ شب گذشته میخاستم برم خونم..
رئیس: هوم! بخاطره دیرکردنات که هی میگم تکرارش نکن ولی بازم گوش نمیکردی ... اینم مجازاتت اول این پروژه هارو وارد سیستم کن بعد برو چون فردا وقت نداریم ی جلسع مهم هست برای ما و کارمندا!!
ا.ت: ولی رئیس اخه...
رئیس: هیشش چیزی نشنوم زود بزن به سیستم بعد برو..
ا.ت: چشم..(رفت عوضی آشغاللل عففف چشام کار نمیکنن دیگع خسته شدم ساعت تقریبا از ۱۲گذشته بود یدفعه یاد نامی افتادم دنبال گوشیم گشتم که پیداش کنم .. پیداش کردم ولی خاموش بود افففف نامی میکشتمم.. چرا بهش خبرندادم انقدر درگیر کار بودم که نفهمیدم وقتی از هولدینگ خارج شدم دیگ نصف شب بود و هیچ ماشینی نبود که باهاش برم مجبور شدم با ترس و استرش تو تاریکی شب برگردم خونه ..
چن دقیقه بعد**
کلید دررو باز کردم و رفتم تو به ساعت راهرو نگا کردم وایی ساعت ۱:۴۵ دقیقه بود .. خداکنه خواب باشهه ... خیلی آروم وارد حال شدم و داشتم میرفتم سمت پله ها همین که وارد اتاق شدم نامی رو دیدم که روتخت نشسته و سرشو با دستاش گرفته معلمومه اعصبانیه جرعت نداشتم حرف بزنمم...
نامی: کجا بودی؟! میدونی ساعت چنده؟!
ا.ت: خو..خوب من.. سرکارم.. بو.بودم (لکنت)
نامی: سرکار؟! هه اونم تا این وقت شب (سرشو بلند کرد که ا.ت با چشم های قرمز نامی مواجع شد و ی قدم عقب رفت ازترسش که نامی بلند شود و رفت سمتش و کوبیدش به دیوار رو غریدد) نکنه تا این موقعه شب پی هرزه بازیت بودی که انقدر خسته وکوفته اومدی و جواب اون بی صاحاب رو نمیدادییی هااان(داد)
ا.ت: نامیی.بخدا..من..سرکارم..بودم(گریع)
نامی: از خونه برو گمشو بیرون ... برووو
ا.ت: نامیی... چی.. میگی .. کجا برم این وقت شب..؟!(گریههه)
نامی: برو همونجا که تا این موقعه بودیی گمشووو(داد)
که یهو زنگ خونه به صدا در اومد و نامی از اعصبانیت رفت درو باز کرد که رئیس ا.ت رو دید رئیس ا.ت هم از چهره اعصبانی شوهر ا.ت فهمید که چخبرهه..
رئیس: سلام آقای کیم !! بابت اینکه من تا دیروقت باعث شدم کار کنه معذرت میخام آقای کیم باورکنین به همسرتون چند تا پروژه دادم که بزنه سیستم بخاطر تاخیرهاش یکم مجازاتش کردم ولی نمیدونستم شوهر حساسی داره ... خاستم بگم لطفا با خانم کیم کاری نداشته باشین من باعث شدم تا این وقت کار کنه معذرت میخام..
میخاستم تک پارتی بشه ولی دو پارتی شد که😾😹لایک و نظر یادتونن نرعههه حمایت شههههه بعد این دو پارتی فیک ته رو میزارم اگ بشه...💑
۳۲.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.