part¹²
part¹²
Daddy fucker vahshim🥑
-خواهش میکنم منم از شما ممنونم
&سلام اقای دکتر بفرمایید اینم پولتون
د.ش:مرسی بابت پول خدافظ
&خدافظ
...
&کوک حاله ا/ت خوبه؟
-نمیدونم.. همش تقصیر منه نباید تنبیه ش میکردم
&اشکالی ندارم خودتو مقصر ندون
-حالا چطوری بهش بگم که عاشقشم؟
&اونو یکاریش میکنیم
-باشه... عه دست ا/ت تکون خورد*ذوقققققق*
&جدی کو ببینم
-اینا نگا کن داره تکون میخوره*لبخند*
&وویی داره به هوش میاد*ذوق*
-ا/ت؟...حالت بهتره شده؟
+م.. مرسی بهترم فقط یکم بدنم درد میکنه
-واقعا ببخشید ا/ت منظوری از کاری که مردم نداشتم کنترلم رو از دست داده بودم
+اشکالی نداره کوکی خودتو مقصر ندون
-ا/ت... میخام بهت یه چیزی بگم..
+بگو
-منــــ...عاشقتم،دوست دارم،برات میمیرم*گریه ذوق مرگی*
+واییییی واقعا منو دوست داری*ذوق مرگ*
-اره توهم منو دوست داری
+معلومه که دوست دارم من عاشقتم کوکی فقط میترسیدم بهت بگم
-اویی قلبم*اکلیلی شد*
-ته تو میتونی بری
&باشه کوکی
+بزار بمونه دیگه
-نه من باهات حرف دارم
+میشنوم
-با منــــ.....ازدواج میکنی؟
+ا.ا.ا.ارههههههههه.....ذوقققققق
-وایی بیا بغلم
+عایی یواش درد دارم
-ببخشید... بیا حلقه رو بندازم تو دستت
+*گریه ذوق مرگی*
-*بغض ذوق مرگی*
&ببخشید مزاحم میشم ولی کوک یونگی رو چیکار کنیم؟
-ولش کن بره پی زندگیش
&باشه... عا راستی مبارکتون باشه
+مرسی
-مرسییی
&خب من برم به کارگرا بگم مراسم ازدواج رو داخل عمارت بگیرن
-باشه بروو
+وایی یعنی ما الان ازدواج کردیم
-اوهوم
+عاییییی بیا بغلمممم
-هوممم چه بوی خوبی میدی
+عطر تورو زدم*خنده*
-شیطونی دیگه*خنده*
*مراسم ازدواج رو کارگرا اماده کردن و حدود 156 تا مهمون دعوت کردن و جیهوپ. نامجون. جین. جیمین. یونگی هم دعوت بودن حتی پدر ا/ت هم دعوت بود...*
+کوک...
-جونم
+میشه دیگه ددی صدات کنم
-اره بیب
+اوخ خودااااا ذوقققققق
-*بازم ذوقققققق*
+*هوم بازم ذوقققققق*
*دیگه ذوق کافیه*🗿
*خلاصه ساعت 8 مراسم ازدواج شروع شد و ا/ت و کوک رفته بودن ارایشگاه و بعد از اینکه از ارایشگاه اومدن وارد عمارت شدن و همه چشماشون افتاد به کوک و ا/ت و دست زدن هورا میگفتن از این جور چیز اااا*
*ا/ت و کوک رفتن نشستن رو صندلی مخصوص عروس و داماد و اهنگ گزاشتن زن و مردا تانگو رقصیدن بعد چند مین همه نشستن و ا/ت یهو چشمش خورد به پدرش و قدم به قدم رفت سمتش *
*علامت پدر ا/ت رو پ.ت نشون میدم*
پ.ت:دختر عزیزم دلم برات تنگ شده بود بیا بغلم
+بابایی بیا بغلم اویی دلم برات تنگ شده بود
edamash part¹³🗿
Daddy fucker vahshim🥑
-خواهش میکنم منم از شما ممنونم
&سلام اقای دکتر بفرمایید اینم پولتون
د.ش:مرسی بابت پول خدافظ
&خدافظ
...
&کوک حاله ا/ت خوبه؟
-نمیدونم.. همش تقصیر منه نباید تنبیه ش میکردم
&اشکالی ندارم خودتو مقصر ندون
-حالا چطوری بهش بگم که عاشقشم؟
&اونو یکاریش میکنیم
-باشه... عه دست ا/ت تکون خورد*ذوقققققق*
&جدی کو ببینم
-اینا نگا کن داره تکون میخوره*لبخند*
&وویی داره به هوش میاد*ذوق*
-ا/ت؟...حالت بهتره شده؟
+م.. مرسی بهترم فقط یکم بدنم درد میکنه
-واقعا ببخشید ا/ت منظوری از کاری که مردم نداشتم کنترلم رو از دست داده بودم
+اشکالی نداره کوکی خودتو مقصر ندون
-ا/ت... میخام بهت یه چیزی بگم..
+بگو
-منــــ...عاشقتم،دوست دارم،برات میمیرم*گریه ذوق مرگی*
+واییییی واقعا منو دوست داری*ذوق مرگ*
-اره توهم منو دوست داری
+معلومه که دوست دارم من عاشقتم کوکی فقط میترسیدم بهت بگم
-اویی قلبم*اکلیلی شد*
-ته تو میتونی بری
&باشه کوکی
+بزار بمونه دیگه
-نه من باهات حرف دارم
+میشنوم
-با منــــ.....ازدواج میکنی؟
+ا.ا.ا.ارههههههههه.....ذوقققققق
-وایی بیا بغلم
+عایی یواش درد دارم
-ببخشید... بیا حلقه رو بندازم تو دستت
+*گریه ذوق مرگی*
-*بغض ذوق مرگی*
&ببخشید مزاحم میشم ولی کوک یونگی رو چیکار کنیم؟
-ولش کن بره پی زندگیش
&باشه... عا راستی مبارکتون باشه
+مرسی
-مرسییی
&خب من برم به کارگرا بگم مراسم ازدواج رو داخل عمارت بگیرن
-باشه بروو
+وایی یعنی ما الان ازدواج کردیم
-اوهوم
+عاییییی بیا بغلمممم
-هوممم چه بوی خوبی میدی
+عطر تورو زدم*خنده*
-شیطونی دیگه*خنده*
*مراسم ازدواج رو کارگرا اماده کردن و حدود 156 تا مهمون دعوت کردن و جیهوپ. نامجون. جین. جیمین. یونگی هم دعوت بودن حتی پدر ا/ت هم دعوت بود...*
+کوک...
-جونم
+میشه دیگه ددی صدات کنم
-اره بیب
+اوخ خودااااا ذوقققققق
-*بازم ذوقققققق*
+*هوم بازم ذوقققققق*
*دیگه ذوق کافیه*🗿
*خلاصه ساعت 8 مراسم ازدواج شروع شد و ا/ت و کوک رفته بودن ارایشگاه و بعد از اینکه از ارایشگاه اومدن وارد عمارت شدن و همه چشماشون افتاد به کوک و ا/ت و دست زدن هورا میگفتن از این جور چیز اااا*
*ا/ت و کوک رفتن نشستن رو صندلی مخصوص عروس و داماد و اهنگ گزاشتن زن و مردا تانگو رقصیدن بعد چند مین همه نشستن و ا/ت یهو چشمش خورد به پدرش و قدم به قدم رفت سمتش *
*علامت پدر ا/ت رو پ.ت نشون میدم*
پ.ت:دختر عزیزم دلم برات تنگ شده بود بیا بغلم
+بابایی بیا بغلم اویی دلم برات تنگ شده بود
edamash part¹³🗿
۱۴.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.