وقتی گونهات را بر ساعدت تکیه میدهی

وقتی گونه‌ات را بر ساعدت تکیه می‌دهی
باران از راست به چپ می‌بارد ،
خورشید از چپ به راست طلوع می‌کند
و خطِ فارسی از پایین به بالا نوشته می‌شود ...
و من گم می‌کنم دستِ چپ و راستم را
وقتی تو
کهرباهای دوگانه‌ی چشمانت را به من می‌دوزی ...
دیدگاه ها (۷)

دٌٌٌلٌٌٌمٌ مٌٌیٌٌخٌ‍ٌوٌٌاٌٌهٌٌدٌٍ یٌکٌٌ نٌٌفٌر مٌحٌٌک‍ٌٌم ‍ٌ...

ﺳﺮﺕ ﺭا ﺭﻭﻱ ﺳﻴﻨﻪ اﻡ ﺟﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﻱ ....ﺗﻮ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ....ﺑﺪﻭﻥ ...

<<اگه با اون خوشحالی ... منم خوشحالم>>خیلی هامون این حرفو زد...

من به یک عشق خیالی دلخوشممن به یک گلدان خالی دلخوشمباز تنهای...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

وقتی توی دعوا میگن برو بمیر ( درخواستی و اگه کارکتری که میخو...

( گناهکار ) ۱۳۳ part جیمین نگران زد به درب و با صدای خشن مرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط