به نام خدا
به نام خدا
..آقای قرائتی:بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست.گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت!!!
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
چگونه ما میگوئیم خدا و رسول و اهل بیت او را دوست داریم، ولى در عمل کوتاهى میکنیم؟.....
فقط فکر کنیم
سخته مثل معصومین رفتار کردن.واقعا سخته.
اول خطاب به خودم بعد بقیه
..آقای قرائتی:بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست.گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت!!!
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
چگونه ما میگوئیم خدا و رسول و اهل بیت او را دوست داریم، ولى در عمل کوتاهى میکنیم؟.....
فقط فکر کنیم
سخته مثل معصومین رفتار کردن.واقعا سخته.
اول خطاب به خودم بعد بقیه
- ۹۸۴
- ۲۷ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط