~حقیقت پنهان~

•پارت ۲۱•
لایرا: °بخوای بیشتر از این حرف بزنی اون آتیش به توهم سرایت می‌کنه.°
انگار که براش جک تعریف کرده باشم کمی خندش گرفت و کمی هم تحت تاثیر قرار گرفت.
؟: هی هی هی...خیلی سخت نگیر دخت-
جان: °کافیه روژ.°
اسمش همون لحظه توی ذهنم حک شد. بعداز حرف جان، روژ دیگه هیچ حرفی نزد. نگاهم رو از روی روژ به جان دادم و منتظر بودم تا خودش بحث رو شروع کنه.
جان: ° نمی‌خوام زیاد حاشیه برم و کار رو طولانی کنم. لایرا...بیا قضیه دیشب رو فراموش کنیم. اینو روش کاری من در نظر بگیر.°
این حرفش اینقدر روی مخم بود که دلم میخواست همونجا تلافی کنم ولی نباید تا وقتی به جواب سوالام نرسیدم جنجال به پا میکردم. یه نفس عمیق کشیدم و چهره‌ی خونسردم رو حفظ کردم.
لایرا: °با این حال شما باید جواب خیلی سوالات من رو بدید. مثل اینکه، چطور از گذشته من خبر دارید؟ چرا دنبال من بودید؟ و الان دنبال چی هستید؟°
جان: °به وقتش جواب تمام سوالاتت بهت داده میشه و خودت خیلی چیز هارو قراره بفهمی و درک کنی.°
نمی‌دونم چرا ولی این حرفش حس عجیبی بهم داد که حتی خودمم نمی‌تونستم درکش کنم. انگار انگار قلبم چیزهایی رو میدونست که مغزم براش تقلا میکرد. ولی صدای جان دوباره من رو از پوچی درونم بیرون کشید.
جان: °اگر الان بخوای جواب رو از دهن من بشنوی میگم که از همون اول جذبه‌ای درونت دیدم که احساس کردم باید جاسوس دنبالت بفرستم. ولی اگر جواب رو خودت کشف کنی شاید به جواب متفاوتی برسی.°
لایرا: °منظورت چیه؟ سعی داری منو درگیر چه چیزی کنی؟°
جان: °به وقتش همه چیز رو میفهمی.°
همون لحظه صدایی اومد که تنش رو کمی از درونم کشید بیرون.
؟: آم...رئیس، فکر کنم بهتر باشه لایرا رو با جمع آشنا کنیم. شاید اینطوری اون یکم یخش آب بشه.
صدا برام خیلی آشنا بود. اینقدر آشنا که مطمئن شدم دیشب شنیدمش. قطعا یکی از اون افرادی بود که من رو تا اینجا آورده بودن. سرم رو بلافاصله به سمتش چرخوندم. یه روباه نارنجی با دوتا دم بود. دقیقا همون کسی که دیشب توی انبار دیدمش و اونم دهنش رو پوشونده بود. بهش نمی‌خورد که سنش زیاد باشه.
لایرا: °تو...°
نگاهش رو به من داد با کمی تردید بهم خیره شد.
؟: آم...منو شناختی؟
لایرا: °خودت چی فکر می‌کنی؟ تو همونی نبودی که دیشب همراه امی و یه نفر دیگه توی انبار من رو گیر انداختید؟°
چشماش از تعجب گشاد شد و به نظر می‌رسید که حرفی برای گفتن نداره.
؟: به نظر خیلی باهوشی. من تیلزم.
قبل از اینکه بتونم واکنش خاصی نشون بدم صدای دیگه‌ای اومد.
؟: با این وجود فکر کنم منم به یاد بیاری.
دیدگاه ها (۵)

~حقیقت پنهان~

~حقیقت پنهان~

~حقیقت پنهان~

تا آخر عمرم به این آهنگ وفادار میمونم🛐🎼ویسگون نمیزاشت کاملشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط