خواننده شیطون پارت41
#خواننده_شیطون #پارت41
«نامجون»
یعنی چی خیلی دیر کرده
من:ایسو لطفا قبل از رفتن دوباره
شمارشو بگیر
ایسو:نامجون این هفتمین باره میگی
زنگ بزن بابا جواب نمیده!من میرم
خداحافظ
میرا:منم میرم دیگه خداحافظ
دخترا همه رفتن ومنو بچه ها منتظر
آنیسا بودیم که بیاد باهم بریم
جین:دیگه دارم نگرانش میشم
شوگا:نکنه اس ام بزور نگهش داشتن
ته؛من گفتم چانیول یه ریگی بع کلش
هست آنیسا رو دزدیده
من:شایدم خابگاه اکسو باشه بلند شین
بریم دنبالش
جیمین:اوهوم الان میگم ماشینو حاضر
کنن
رفتیم دم خابگاه اکسو
چان:چی شده؟
من:آنیسا کجاس؟
چان:بعداز اینکه با پدرش ملاقات کرد
ندیدمش گفت میرع کمپانی که
من:هان پس چرا نیس بعید نبود دلم یه جوری میشد
حسابی نگرانش بودم شمارشو گرفتم
*هان؟
من:کدوم گوری هستی هان
*هیچ جا خوبم نگران نباش الآن میام
خونه
صداش خش داشت گریه کرده بود
من:گریه کردی؟
*نه دارم.میام
من:باشه قطع کردم.روبه بچه ها
من:بریم داره میاد خونه چان ببخشید
تا اینجا اومدیم شما هارو هم بیدار
کردیم
چان:اشکال نداره فردا گفتم بیاد اس ام
امروز نتونستم باهاش کار کنم
من:اوکی بای
رسیدیم دم خونه که یهو یه بوگاتی
رسید پارک کرد آنیسا ازش پیاده شد
آنیسا:خواهشا چیزی نپرسین خسته ام
میرم بخوابم چشماش قرمز بود معلوم بود گریه کرده لباساشم یکم خاکی بود
جین:ببینم فهمیدی چرا پدرشو دیده
چان هم باهاشون بوده پس
من:نه الان زنگ بزنم
شوگا:نه بزارین تنها باشه باخودش
بخواد میگه بهمون من میرم پیشش
من:هوف بهش بگو بیاد پیش من خودم باهاش میحرفم.
شوگا:باشه
رفتم اتاقم بعد از چنددیقه در اتاقم به
صدا دراومد بعدم اومد داخل لباس
خواب خرسیش تنش بودمن:بشین
پشت بهم نشست موهاشوگرفتم تویی
دستم شروع کردم به بافتن موهاش
من؛امروز چیشد باباتو دیدی
آنیسا:اوهوم
من:گفت برگرد باید بری دانشکده علوم
اقتصاد
آنیسا:اوهوم
من:وتوهم همینطوری نگاش کردی و
گفتی از مامانت اجازه گرفتی و اونم
جلویی چانیول خوردت کرد گفت اون
زنه
آنیسا بابغض:اوهوم
برش گردوندم به چشمایی اشکیش که
بزور جلویی.خودش گرفته بود خیره
«نامجون»
یعنی چی خیلی دیر کرده
من:ایسو لطفا قبل از رفتن دوباره
شمارشو بگیر
ایسو:نامجون این هفتمین باره میگی
زنگ بزن بابا جواب نمیده!من میرم
خداحافظ
میرا:منم میرم دیگه خداحافظ
دخترا همه رفتن ومنو بچه ها منتظر
آنیسا بودیم که بیاد باهم بریم
جین:دیگه دارم نگرانش میشم
شوگا:نکنه اس ام بزور نگهش داشتن
ته؛من گفتم چانیول یه ریگی بع کلش
هست آنیسا رو دزدیده
من:شایدم خابگاه اکسو باشه بلند شین
بریم دنبالش
جیمین:اوهوم الان میگم ماشینو حاضر
کنن
رفتیم دم خابگاه اکسو
چان:چی شده؟
من:آنیسا کجاس؟
چان:بعداز اینکه با پدرش ملاقات کرد
ندیدمش گفت میرع کمپانی که
من:هان پس چرا نیس بعید نبود دلم یه جوری میشد
حسابی نگرانش بودم شمارشو گرفتم
*هان؟
من:کدوم گوری هستی هان
*هیچ جا خوبم نگران نباش الآن میام
خونه
صداش خش داشت گریه کرده بود
من:گریه کردی؟
*نه دارم.میام
من:باشه قطع کردم.روبه بچه ها
من:بریم داره میاد خونه چان ببخشید
تا اینجا اومدیم شما هارو هم بیدار
کردیم
چان:اشکال نداره فردا گفتم بیاد اس ام
امروز نتونستم باهاش کار کنم
من:اوکی بای
رسیدیم دم خونه که یهو یه بوگاتی
رسید پارک کرد آنیسا ازش پیاده شد
آنیسا:خواهشا چیزی نپرسین خسته ام
میرم بخوابم چشماش قرمز بود معلوم بود گریه کرده لباساشم یکم خاکی بود
جین:ببینم فهمیدی چرا پدرشو دیده
چان هم باهاشون بوده پس
من:نه الان زنگ بزنم
شوگا:نه بزارین تنها باشه باخودش
بخواد میگه بهمون من میرم پیشش
من:هوف بهش بگو بیاد پیش من خودم باهاش میحرفم.
شوگا:باشه
رفتم اتاقم بعد از چنددیقه در اتاقم به
صدا دراومد بعدم اومد داخل لباس
خواب خرسیش تنش بودمن:بشین
پشت بهم نشست موهاشوگرفتم تویی
دستم شروع کردم به بافتن موهاش
من؛امروز چیشد باباتو دیدی
آنیسا:اوهوم
من:گفت برگرد باید بری دانشکده علوم
اقتصاد
آنیسا:اوهوم
من:وتوهم همینطوری نگاش کردی و
گفتی از مامانت اجازه گرفتی و اونم
جلویی چانیول خوردت کرد گفت اون
زنه
آنیسا بابغض:اوهوم
برش گردوندم به چشمایی اشکیش که
بزور جلویی.خودش گرفته بود خیره
۶.۰k
۲۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.