کتابی قدیمی را از قفسه ی کتاب های پدر بزرگ برداشتم!رویش غبار گرفته بود!بدنش زخمی بود اماتنش بوی اصالت میداد!صدایی مدام در گوشم میگفت :هرچقدر هم که خرابت کنندتو اگر خودت باشیمثل این کتاب کهنه اصالتت را حفظ خواهی کرد!#mahya(:💗