این روزها

این روزها
ابر آسمانِ خانه ام
بارانیست
دیگر هیچ چیز
تو را از دفترِ خیسِ شعرهایم
پاک نمیکند
کاش
چشمانم را ببندم و تو را آرزو کنم
چشمانم را باز کنم
ببینم که شده است
شدنی مثل همان آرزوهایِ کودکانه
این روزها
دلم یک میز می خواهد
و یک فنجانِ شعر
و یک هم درد
که بفهمد من را
که گذرِ زمان را به یغما ببَرَد
که در حضورش چایم سرد شود
لیلی خوب ومهربونم دلم برات خیلی تنگ شده.
دیدگاه ها (۳)

دلم " میشکنــہ " بعضے اوقات از این دنیا ، نمیدونم " دلــــــ...

آدم‌های دنیای هر کس دو دسته هستند: آدم‌های داشته و آدم‌های ن...

این روزها دلم خونِ خون استمثل اناری بازمانده از شاخه ای که چ...

آدم ها آنقدر زود عوض میشوند که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط