شب ک می آید نگارم را زیارت مکنم
شب کہ می آید ، نگارم را زیارت مےکنم
تاسحر در باغ اندامش، سیاحت مےکنم
لحظہ ای باخرمن گیسوی او همبازی و
گاه بر لب های او ، عرضِ ارادت مےکنم
تا نگاهم می چَرَد ، در باغ لیمویِ تنش
چشم رامےبندم و،کسب سعادت مےکنم
بعداز آن پیشانیم را ، مینَهَم برشانہ اش
همرهِ مویش، نمـــازم را جماعت مےکنم
نام زیبایش شود،تنهاترین ذڪرِ صلواة
مست درآغوش او، یکسـرعبادت مےکنم
او برایم قصہءِ لیلی و مجنون خواند و
من زِ هجران و زِ دلتنگی ، روایت مےکنم
غرقِ در ناز و نیــــازم، در شبستانش ولی
گاهگاهے هم نگاهے، سوی ساعت مےکنم
سرعتِ چرخ زمان بسیار وعمرِ عیش ما
همچوگل کوتاه اما، کم کم عادت مےکنم
گرچہ روزم طی شود، باحسرت دیدارِ او
شب کہ می آید، نگارم را زیارت مےکنم
تاسحر در باغ اندامش، سیاحت مےکنم
لحظہ ای باخرمن گیسوی او همبازی و
گاه بر لب های او ، عرضِ ارادت مےکنم
تا نگاهم می چَرَد ، در باغ لیمویِ تنش
چشم رامےبندم و،کسب سعادت مےکنم
بعداز آن پیشانیم را ، مینَهَم برشانہ اش
همرهِ مویش، نمـــازم را جماعت مےکنم
نام زیبایش شود،تنهاترین ذڪرِ صلواة
مست درآغوش او، یکسـرعبادت مےکنم
او برایم قصہءِ لیلی و مجنون خواند و
من زِ هجران و زِ دلتنگی ، روایت مےکنم
غرقِ در ناز و نیــــازم، در شبستانش ولی
گاهگاهے هم نگاهے، سوی ساعت مےکنم
سرعتِ چرخ زمان بسیار وعمرِ عیش ما
همچوگل کوتاه اما، کم کم عادت مےکنم
گرچہ روزم طی شود، باحسرت دیدارِ او
شب کہ می آید، نگارم را زیارت مےکنم
- ۳۸۶
- ۰۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط