دلپذیر و خطیر

‌ دل‌پذیر و خطیر
رخ‌سارِ عشق
شبی بر من نمایان شد
از پسِ روزی بس بلند
پنداری تیراندازی بود
با کمان‌اش
یا نوازنده‌ای
با کمانچه‌اش
نمی‌دانم
هیچ نمی‌دانم
تمام آن‌چه می‌دانم
این است که به من زخم زد
شاید با پیکانی
شاید با ترانه‌ای
تمام آن‌چه می‌دانم
این است که به من زخم زد
زخمی به قلب
و تا ابد
سوزنده فزون از حد سوزنده‌ست
زخمِ عشق...


#ژاک_پره‌ور
#برگردان: #غزال_صحرایی
دیدگاه ها (۱)

‌‌دیدمت شبی به‌خواب و سرخوشمـوه...مگر به‌خواب ها ببینمت‌#فرو...

دامن کشان شبی به کنارم نیامدیکارم ز دست رفت و به کارم نیامدی...

‌دنیا اگر به شیوه ی چشم تو بودپهلو نمی گرفت بدین اضطراب#محمد...

‌آدمی می تواندحتی دلتنگِ ڪسی شودڪه او را فقط در خیالِ خود دی...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط