هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم
خودم را زدم به فراموشی
اما کجای این فراموشی به فراموشی می ماند؟ وقتی هر روز به وقت تنهایی ام سراغی از خاطراتت میگیرم
لب پنجره می ایستم
خیره به نقطه ای نامعلوم
میبینمت که میخندیدی که میرقصیدی که در آغوشم آرام میشدی
فرق زیادی ست جانم
فرق زیادی ست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...!
#علی_سلطانی
دیدگاه ها (۸)

نمی دونم درسته یا نه؟ولی به نظرم آدم بعضی وقتا به جای اینکه ...

همیشہ پای یک "قرمز"در میان استقرمزمیتواند رُژِ لب من باشد،یا...

بهار را گذاشته ام پشتِ چین هایِ دامنمتو بیایی چای دارچین که ...

من هنوز هم باور دارم... عاشــق که باشے... میتوانے صدا را بغل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط