آشفتهام شبیه دل بی قرارها

آشفته‌ام شبیه دلِ بی قرارها
بی رنگ و روست،روی تمام بهارها

از آینه نمی‌شود هیچ انتظار داشت
وقتی نشسته است به رویش غبارها

شیرینیِ وصال به قدر فراق نیست
خسته نمی‌شوم من از این انتظارها
MNTZR_GRAPHYK
دیدگاه ها (۱)

حالم چنان بد استکه تنها علاج من در نسخه های پنجرهفولاد مشهد ...

زائری بارانی ام آقابدادم میرسی؟بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم م...

در شهرِ غریب ، از وطن می‌گویماز حسرت کربلا سخن می‌گویماما به...

تا کی به تمنای وصال تو یگانهاشکم شود از هر مژه چون سیل روانه...

نمیدانم ان طرف این فصل های بی روح، یکنؤاخت چه فصلی را به انت...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

چندپارتی☆p.1---مدت‌ها بود که دیگر شبیه قبل نبود.از وقتی دکتر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط