همین عصر

همین عصر
همین پاییز
تنِ من با نگاهِ تو،
درآمیخت
در دور دست هایِ نایافته ،،، گنجیدی در جهانم،
بی کلنجار ،،
پا نهادی در احساس نَمورَم،
جان گرفتم از تو
رنگ گرفتم از تو ،، اینک،
من و آسمان
مست از تو و پاییز ،،
بگو ، دیوانگی مان را
از کدام شهر؟
از کدام درخت؟
از کدام برگ شروع کنیم...؟؟
دیدگاه ها (۱)

امروز چه زیبا گشته ای الله اکبر مرحباای دلبر شیرین ادا، س...

امروز روز خاصّیست ؛دلم می خواهد دامن کوتاه گل داری بپوشمبا ی...

شب داستان غریبانه ای ست از دلتنگی های لیلی ونیامدن های مجنون...

ٺـو(✨ ) فقـط مـالهـ(❤ ️) منـیاینـو بـرو بهـ(🗣 ) همهـ بگــوکه...

yek tarafe part : 7

سناریو

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط