توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود

•|توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود.
یه شیشه بزرگ قدی مسافر ها رو
از همراهاشون جدا می کرد. ^^
رفتم نزدیک. انقدر نزدیک که
بینی‌م تقریبا چسبیده بود به شیشه.
با دقت همه جاشو نگاه کردم،
سالم سالم بود.
بدون اینکه برگردم و بهش نگاه کنم،
گفتم:”عجیبه.
حتی یه ترک کوچیک هم روش نیست.”
گفت :”چی؟ یعنی چی؟
مگه باید ترک داشته باشه؟”
گفتم: “نمی دونم.
ولی من اگه هر روز
این همه آدمو میدیدم که دارن
از هم جدا می شن و از این به بعد
قراره هرکدوم یه گوشه این دنیا
دلتنگ هم باشن،
حتما ترک می خوردم.”꧇)🙂🍁 |•
یه چیزاے هست که نه میشه 
نوشت نه میشه به زبون آورد و نه
میشه فراموش کرد ، همونا میشن
بد اخلاق‍‍یایِ گاه و بیگاه...
#وروجک_لکستان
دیدگاه ها (۱۱)

یه دورانیم از زندگیت هست که واسه یه مدت حالت خوب نیست؛ ولی و...

اراجیف مجری وطن فروش

خدایا این همه جوون میبرییه نگاهم به من کن لطفا.............!...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

سفر به ایران ۱ :چهار نفر، آیزتسو، سکیدو، کاراکو و اوروگی، بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط