موقع رفتن بهونه نیاورد که مثلا ما به درد هم نمیخوریم

موقعِ رفتن، بهونه نیاورد که مثلاً "ما به درد هم نمیخوریم" ، "نمیخوام وابستگی پیش بیاد" و از این قبیل جمله های کلیشه ای.
رک و پوست کنده بهم گفت "نمیخوامت؛ نمیخوام باهات باشم؛ عاشق یکی دیگه شدم."
میدونی، دردِ جمله ای که رک حرفش رو بهم زد، خیلی زیاد بود.خیلیه خیلی. حتی قلبم داشت از جاش کنده میشد.
ولی دردِ بهونه های رفتن، خیلی خیلی بدتره. تصور کن بهونه آورد و رفت و تو، یک روز تو خیابون، با یکی دیگه ببینیش؛ چه حالی داره؟ میشه یه چیزی بدتر از انفجار هیروشیما. خیلی بدتر.

[طاها رحیمیان]
دیدگاه ها (۳)

کجای شهر قدم میزنی؟میخواهم کاملا اتفاقی از آنجا رد شوم ! مری...

مرا در آغوش بگیر آنقدر سفت ، آنقدر محکم ، که حس کنم جایی برا...

نگاهی به روابطتان بیندازید و مطمئن شوید سه ساعت از وقت‌ تان ...

متن ارسالی از مخاطبان سلام عرض می کنم خدمت همه شمامی خوام با...

متن ارسالی از مخاطبان سلام عرض می کنم خدمت همه شمامی خوام با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط