جمعه است

جمعه است‌‌‌‌...
مرا به کافه های
چشمانت
دعوت کن
مرا
جایی که تلخ ترین فنجان قهوه اش
در کنار امن آغوشت شیرین است
دعوت کن...
مرا به کافه هایی که در منوی خواسته هایم
فقط یک تو باشد
و یک فنجان شعر داغ و تازه
که روی لبانت
طعم عشق را می دهد
دعوت کن...
دیدگاه ها (۱۱)

باز هم یک جمعه ی بدون تو ،باز هم همان تلخکامی قدیمی ؛و باز ه...

گفتم دست خالی، زشت است مهمانی رفتن!!!دست پُر آمده امدستی پُر...

در هـر افـــطار مسیر چشم هاے تــو را اذان روشــــن می ڪنـ...

کاش ..سفره ی افطارِ مرا حلوای لبخندِ #تُ بود.

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط