نوشتن مثل بوسیدن می مونه! مثل عکس گرفتن! گاهی اونقدر حس ه
نوشتن مثل بوسیدن میمونه! مثل عکس گرفتن! گاهی اونقدر حس هست که میتونی هزاربار ببوسی؛
حس برادر بودن
حس خواهر بودن
حس فرزند بودن
حس...
یا مثل یه طبیعت بکر اونقدر زاویه هست که هزارتا عکس بگیری.
اما گاهی اون حس قفل میشه و چیزی جز #هیچی توش پیدا نمیکنی!! مثل یه اتاق که سقف و دیوارا و کف و حتی نور توش سفیده!! جوری که حتی زاویه ها و سه کنج ها هم توش معلوم نیست!!
اما این #هیچی خودش زاییدهی خیلی چیزاست! این هیچی مثل نفس نفس زدنای بعد از کلی دویدنِ بینتیجهست!
دویدن دنبال فکر ، دویدن دنبال پول ، دویدن دنبال عشق ، دویدن دنبال معشوق...
اینجور موقعها باید نشست و آروم گرفت؛ باید صبر کرد؛ شاید تو همون لحظه ها ، لحظه هایِ پرحس و پرمنظرهی یکی دیگه داره رقم میخوره!
باید هیچی نگی؛
شاید یکی برای تو بنویسه...
شاید یکی از تو عکس بگیره...
شاید یکی تو رو ببوسه...
حس برادر بودن
حس خواهر بودن
حس فرزند بودن
حس...
یا مثل یه طبیعت بکر اونقدر زاویه هست که هزارتا عکس بگیری.
اما گاهی اون حس قفل میشه و چیزی جز #هیچی توش پیدا نمیکنی!! مثل یه اتاق که سقف و دیوارا و کف و حتی نور توش سفیده!! جوری که حتی زاویه ها و سه کنج ها هم توش معلوم نیست!!
اما این #هیچی خودش زاییدهی خیلی چیزاست! این هیچی مثل نفس نفس زدنای بعد از کلی دویدنِ بینتیجهست!
دویدن دنبال فکر ، دویدن دنبال پول ، دویدن دنبال عشق ، دویدن دنبال معشوق...
اینجور موقعها باید نشست و آروم گرفت؛ باید صبر کرد؛ شاید تو همون لحظه ها ، لحظه هایِ پرحس و پرمنظرهی یکی دیگه داره رقم میخوره!
باید هیچی نگی؛
شاید یکی برای تو بنویسه...
شاید یکی از تو عکس بگیره...
شاید یکی تو رو ببوسه...
۳.۰k
۰۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.