غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد

غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد
دل زارم به فدایت که چه قابل گردد

در ره عشق تو جان میدهم و هستی خویش
گوشه چشمی بنمایی همه حاصل گردد

ماه من ؛ پرده برانداز ز روی مه خود
تا که چشم و دله من مست شمایل گردد

با خیال تو کنم ولوله در سینه بپا
نفسم بی تو بدان زهر هلاهل گردد

بی تو عمریست که سر میشود این تنهایی
کن قبول این دله دیوانه که عاقل گردد

کشتی_ عشق_ تو لنگر بزند در دله من
رد پای تو اگر نقش به ساحل گردد.
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
دیدگاه ها (۱)

💋 لبانت💋 شڪارچی!بوســـ💋 ـــه هایت، وحشی! مانده امعشق را ...

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﺎﺭﺩ ...ﺑﺎﯾﺪ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺑﺎﺷﺪ ...ﭘﻨﺠﺮﻩﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺎﺯﯼ ...ﻣﻮ...

ســهـراب می ‌شـومپــشـت تــنـهـایی خـویـش اردو زدهنـرم و آهس...

ناز چشمان قشنگت اینچنین مستم نکن گوشه ی میخانه ها با باده پی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط