وقتی میری خونش...*درخواستی*
وقتی میری خونش...*درخواستی*
تو حموم کنسرت راه انداختی و داشتی خوش میگذروندی که الارم گوشیت به صدا در اومد سریع خودتو اب کشی کردی و اومدی بیرون... الان وقت این بود که بری کتابخونه تا یذره زبان خارجیتو قوی کنی... خلاصه که اماده شدی رفتی( لباستو اون بالا گذاشتم) موهاتو خشک کردی، حالت دادی بهش، میکاپم کردی و با ماشین پیش به سوی کتابخونه..
رسیدی و از ساعت ۱ظهر تا ۵عصر درس خوندی... دیگه خسته خسته از کتابخونه اومدی بیرون که دیدی یه نفر با قد بلند که خیلی اشناست منتظرته... اره درسته دوست پسرت بود البته که ده تا دختر روبه روش وایساده بودن و تو داشتی مثل چی فشار میخوردی.. کل دخترارو زدی کنار دستاشو گرفتی (یونجون+ ات_)
+اوه چه دافی... خانم افتخار میدید(دستشو دراز میکنه و منتظر جوابته)
_برو سوار ماشین شو انقدر حرف نزن(لبخند)
+یه چیزی رو یادت نرفته؟
_*بوسیدیش*
+آخخخخ چقدر حال داد (در میشینو باز کرد و تو نشستی و خلاصه حرکت کردید)
_کجا میریم؟
+خونه ی من.. تا اطلاع ثانوی کمپانی گفته چون بادیگارد نداری تو خیابون نچرخ (فقط گفتی اها و چشاتو بستی وگردنتو به عقب تکیه دادی..... مدتی بعد یونجون قرار بود بپیچه سمت راست و لازم بود که شیشه کناریشو نگاه کن تا مطمئن بشه ماشینی وجود نداری اماااا.... وقتی سمت راست رو نگاه کرد به جای اینه.. گردن سفییید تو که داشت تو تاریکی ماشین میدرخشید رو دید و اینگونه بود که یونجون یدونه سیلی از طرف خودش خورد)
(با خودش حرف میزنه)+حواستو جمع کن مرد..(خلاصع که رسیدید خونش و وارد خونه شدید)
-(ولو شدی رو کاناپه) اخیشششش چقدر دلم میخواد بخوابم..
+شرمنده اما امشب بیدار میمونی(چشمک)
_برو بابا من خوابم میاد
+منم میگم نه... پاشو شام درست کنیم گشنمه قطعا توهم گشنته
_اومدم..(داشتی خمیر رو ورز میدادی که نگاهش به پاهای بلند و خوشفرمت افتاد اینبار دیگه کاملا تحریک شده بود و نمیتونست انکارش کنه... یه نور لایت ابی رو روشن کرد و خونه رو کاملا خاموش کرد)
_روشن کن نمیبینم دارم چیکار میکنم
+ shhh bebe
(از پشت کمرتو گرفت و به خودش انقدر نزدیکت کرد که میتونستی بفهمی تحریک شده برگشتی و اروم یه م. ک کوچیک به لباش زدی)
_ببینم نکنه میخوای شیطونی کنی؟!
+ زدی تو هدف.. میدونی که فقط باید چیکار کنی؟
_(لبخند میزنی و سریع لباتو میزاری رو لباش.. صدای بوسه لباتون کل فضا رو پر کرده با ولع همیدیگه رو میبوسید دستشو روی با. سنت میزاره و فشارش میده کتت رو میندازه پایین و تا اتاق همچنان که میبوست راهنمایی میکنه... بوسه رو میشکنه تورو نسبتا سرعتی میندازه رو تخت کمربندشو باز میکنه و روت خیمه میزنه و دیگه بقیشم با خودت...)
امیدوارم دوسش داشته باشی... امیدوارم یه یونجون گیر هممون بیاد
تو حموم کنسرت راه انداختی و داشتی خوش میگذروندی که الارم گوشیت به صدا در اومد سریع خودتو اب کشی کردی و اومدی بیرون... الان وقت این بود که بری کتابخونه تا یذره زبان خارجیتو قوی کنی... خلاصه که اماده شدی رفتی( لباستو اون بالا گذاشتم) موهاتو خشک کردی، حالت دادی بهش، میکاپم کردی و با ماشین پیش به سوی کتابخونه..
رسیدی و از ساعت ۱ظهر تا ۵عصر درس خوندی... دیگه خسته خسته از کتابخونه اومدی بیرون که دیدی یه نفر با قد بلند که خیلی اشناست منتظرته... اره درسته دوست پسرت بود البته که ده تا دختر روبه روش وایساده بودن و تو داشتی مثل چی فشار میخوردی.. کل دخترارو زدی کنار دستاشو گرفتی (یونجون+ ات_)
+اوه چه دافی... خانم افتخار میدید(دستشو دراز میکنه و منتظر جوابته)
_برو سوار ماشین شو انقدر حرف نزن(لبخند)
+یه چیزی رو یادت نرفته؟
_*بوسیدیش*
+آخخخخ چقدر حال داد (در میشینو باز کرد و تو نشستی و خلاصه حرکت کردید)
_کجا میریم؟
+خونه ی من.. تا اطلاع ثانوی کمپانی گفته چون بادیگارد نداری تو خیابون نچرخ (فقط گفتی اها و چشاتو بستی وگردنتو به عقب تکیه دادی..... مدتی بعد یونجون قرار بود بپیچه سمت راست و لازم بود که شیشه کناریشو نگاه کن تا مطمئن بشه ماشینی وجود نداری اماااا.... وقتی سمت راست رو نگاه کرد به جای اینه.. گردن سفییید تو که داشت تو تاریکی ماشین میدرخشید رو دید و اینگونه بود که یونجون یدونه سیلی از طرف خودش خورد)
(با خودش حرف میزنه)+حواستو جمع کن مرد..(خلاصع که رسیدید خونش و وارد خونه شدید)
-(ولو شدی رو کاناپه) اخیشششش چقدر دلم میخواد بخوابم..
+شرمنده اما امشب بیدار میمونی(چشمک)
_برو بابا من خوابم میاد
+منم میگم نه... پاشو شام درست کنیم گشنمه قطعا توهم گشنته
_اومدم..(داشتی خمیر رو ورز میدادی که نگاهش به پاهای بلند و خوشفرمت افتاد اینبار دیگه کاملا تحریک شده بود و نمیتونست انکارش کنه... یه نور لایت ابی رو روشن کرد و خونه رو کاملا خاموش کرد)
_روشن کن نمیبینم دارم چیکار میکنم
+ shhh bebe
(از پشت کمرتو گرفت و به خودش انقدر نزدیکت کرد که میتونستی بفهمی تحریک شده برگشتی و اروم یه م. ک کوچیک به لباش زدی)
_ببینم نکنه میخوای شیطونی کنی؟!
+ زدی تو هدف.. میدونی که فقط باید چیکار کنی؟
_(لبخند میزنی و سریع لباتو میزاری رو لباش.. صدای بوسه لباتون کل فضا رو پر کرده با ولع همیدیگه رو میبوسید دستشو روی با. سنت میزاره و فشارش میده کتت رو میندازه پایین و تا اتاق همچنان که میبوست راهنمایی میکنه... بوسه رو میشکنه تورو نسبتا سرعتی میندازه رو تخت کمربندشو باز میکنه و روت خیمه میزنه و دیگه بقیشم با خودت...)
امیدوارم دوسش داشته باشی... امیدوارم یه یونجون گیر هممون بیاد
۴.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.