داستان روح دختر بچه پارت 4

چند روز بعد به همان نقطه‌ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آنجا زیر علف‌ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم. ظاهراً در آن نقطه سال‌ها قبل دخترک به همراه خانواده‌اش در اثر یک سانحه رانندگی کشته شده بود. البته مطمئن نیستم، ولی تصور می‌کنم که آن شب، او قصد داشت سوار ماشینم شود. هرگز آن شب کذایی را از یاد نمی‌برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیر وقت به خانه برمی‌گردم، شخصی را همراه خود می‌کنم.
(پایان)
می دونم خیلیم ترسناک نبود-_-
دیدگاه ها (۶)

داستان ترسناک دفترچه خاطرات پارت1

داستان ترسناک دفترچه خاطرات پارت 2

داستان روح دختر بچه پارت 3

داستان روح دختر بچه پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط