A girl from tomorrow(part 9)

ات:برگشتم سمت تهیونگ  دیدم داره با سیلویا صحبت میکنه یخورده قلبم شکست ولی کاپل های خوبین امید وارم بعد از اینکه از من طلاق گرفت با سیلویا  زندگی خوبی رو داشته باشه چون خوشبختی تهیونگ  خوشبختی منم هست . تصمیم داشتم برگردم به سالن ولی ظاهرا تهیونگ  منو دید و گفت
تهیونگ:اتتت وایسا با هم بریم
ات:سرورم ظاهرا بانو سیلویا با شما کار دارن اگه شما صلاح بدونید از حضور شما مرخص بشم
تهیونگ: باشه تو زود تر برو
ات:داشتم به سمت سالن حرکت می کردم که توی را تئودور رو دیدم صدام  کرد
تئودور:علیا حضرت
ات:اوه سر تئودور شما اینجا چیکار می کنید
تئودور:جلو داخل سالن خیلی سنگینه نتونستم تحمل کنم برای همین اومدم بیرون یه خورده نفس بگیرم
ات:آها سر تئودور از شما یه خواهشی دارم
تئودور:بله بانوی من من در خدمتم
ات:میشه لطفا منو ات صدا کنی فقط ات
تئودور:سرورم من چطور جرئت کنم
ات:سر تئودور مگه منو شما باهم دوست نیستیم
تئودور:بله ما باهم دوستم
ات:پس منو با اسمم صدا کن
تئودور:چشم بانوی من ولی به یک  شرط ..
دیدگاه ها (۱)

A girl from tomorrow(part10)

A girl from tomorrow(part 11)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط