چه پاییزی سردی است

چه پاییزی سردی است
جای بزرگترها حسابی خالیست
کاش میتوانستم
تمام گلهای خاطرات آن خانه قدیمی مادربزرگ را از روی عکس بچینم و دیگر جایی جا نگذارم
کاش میشد
چراغهای آن خانه قدیمی را بردارم تا چراغ راهم باشد که دیگر مسیر زندگیم را گم نکنم
آخر دیگر مادربزرگ و پدربزرگی ندارم که راه را به من نشان بدهند
روی آن ایوان زیبا پرستوها لانه داشتند و یکصدا آواز میخواندند به گمانم شعری عاشقانه برای آنها می سرودند
و من تازه معنی آهنگشان را میفهمم
عطر آن خانه قدیمی و کره حیوانی و تخم مرغ محلی و یک دنیا عشق ، زندگی دیگر چه میخواست
وای از باران و باد و برگ های رقصان در حیاط آن خانه که زیباترین سمفونی دنیا را مینواخت
و هندوانه ای که در حوض بزرگ آن خانه بالا و پایین میپرید
و سماور زغالی روی ایوان که همیشه چایش با عطر لبخند مادربزرگ آماده بود

نمیدانم مرا چه شده است که با چشمان باز رویا میبینم.
دیدگاه ها (۳)

** دنیای مجازی..!؟؟؟؟دنیای که از سر بدبختی به ان دل خوش کردی...

:خانمهای عزیز لطفا بخونید:حقیقتش من از ابتدای ازدواجم همه ای...

-اگر بعد از خوردن غذای سنگین نفخ میکنید 🤔 👈 🏻 یک عدد کیوی می...

‌سلامت قلب‌تان را فدای رژیم‌های یویویی نکنید... حتماً شما ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط