یک بار زنی را دیدم که لباس خیلی کوتاهی پوشیده بود،نگاه آت
یک بار زنی را دیدم که لباس خیلی کوتاهی پوشیده بود،نگاه آتشینی در چشمهایش بود و در دمای پنج درجه زیر صفر،در خیابانهای لیوبلیانا قدم میزد,
فکر کردم باید مست باشد،و رفتم تا کمکش کنم،اما حاضر نشد بالا پوشم را بپذیرد,
شاید در دنیای او تابستان بود و بدنش از اشتیاق کسی که منتظرش بود،گرم میشد,
حتی اگر هم آن شخص فقط در هذیان های او بود،آن زن این حق را داشت که مطابق میلش زندگی کند و بمیرد،
موافق نیستی؟!
#پائولو_کوئلیو #استوری #story
فکر کردم باید مست باشد،و رفتم تا کمکش کنم،اما حاضر نشد بالا پوشم را بپذیرد,
شاید در دنیای او تابستان بود و بدنش از اشتیاق کسی که منتظرش بود،گرم میشد,
حتی اگر هم آن شخص فقط در هذیان های او بود،آن زن این حق را داشت که مطابق میلش زندگی کند و بمیرد،
موافق نیستی؟!
#پائولو_کوئلیو #استوری #story
۱۳.۹k
۰۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.