میراث ابدی۲ 💜پــارت۱💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شانگهای-چیـن
*لیاشیانگ
یک روز زیبا در شانگهای! دو سیب برداشتم فروشنده مخالفت کرد که چرا پولش را ندادم. چنگ دو یوان روی میز گذاشت. امروز قرار بود تو پایتخت نمایش طنز برگزار بشه. باهم به سمت محل نمایش رفتیم. رفتیم جلوتر ایستادیم. مشغول دیدن نمایش بودیم. چنگ بازومو گرفت و تکون داد. برگشتم سمتش.........
ــ چته؟؟؟؟؟؟
چنگ: اونجا رو نگا کن.
به سمتی که چنگ اشاره کرد نگاه کردم. یاخدااااااا اینا اینجا چیکار میکنن! بدبخت شدیم رف........
چنگ: شیانگ برگرد.
برگشتیم. چنگ برگشت تا ببینه دارن چیکار میکنن............
ــ چنگ داری چیکار میکنی برگرد الان میبیننمون.
چنگ: شیانگ بدو بریم دارن میان سمتمون.
ــ چی؟؟؟؟ واییییی بدووو..
چنگ: بازم که دارن میاننن.
ــ یکم وایسا خسته شدم.
چنگ: شیانگ رسیدن.
ــ وای برگرد انگار نمیبینی.
یانگ ژی: هااا کجا کجا؟!
تیان: مارو احمق فرض کردین؟؟
یانگ ژی: اره انگار.
تیان: هع خیال کردین ما از شما خبر نداریم.
یانگ ژی: رفتین با دوتا ماتمازل رابطه برقرار کردین.
تیان: حساب اونارم رسیدیم.
یانگ ژی: تازه گفتن بهتون بگیم که خیلی بیشعورین.
ــ چی میگید؟ ما اصلا نمیدونیم درمورد چی حرف میزنین!
یانگ ژی: آره جون خودتون.
چنگ: اصلا خودتون این چن روز کجا بودید؟
تیان: خـ.. خب..
ــ ولشون کن بیا بریم.
چنگ: اره بیا بریم نمایش هم بخاطر این ماتمازلا از دست دادیم.
ازشون دور شدیم..........
چنگ: شیانگ اینا دیگه کین؟! دارن میان سمتمون.....
و اما شروط😁😜
برای خوندن پارت بعدے این پارت بایـد...
💜 30 لایڪ
💜 10 ڪامنت
داشتہ باشہ😁😁😁😁😁😁💜
ـــــــــــــ...ـــــــــ
#میراث_ابدی۲ #میراث_ابدی
شانگهای-چیـن
*لیاشیانگ
یک روز زیبا در شانگهای! دو سیب برداشتم فروشنده مخالفت کرد که چرا پولش را ندادم. چنگ دو یوان روی میز گذاشت. امروز قرار بود تو پایتخت نمایش طنز برگزار بشه. باهم به سمت محل نمایش رفتیم. رفتیم جلوتر ایستادیم. مشغول دیدن نمایش بودیم. چنگ بازومو گرفت و تکون داد. برگشتم سمتش.........
ــ چته؟؟؟؟؟؟
چنگ: اونجا رو نگا کن.
به سمتی که چنگ اشاره کرد نگاه کردم. یاخدااااااا اینا اینجا چیکار میکنن! بدبخت شدیم رف........
چنگ: شیانگ برگرد.
برگشتیم. چنگ برگشت تا ببینه دارن چیکار میکنن............
ــ چنگ داری چیکار میکنی برگرد الان میبیننمون.
چنگ: شیانگ بدو بریم دارن میان سمتمون.
ــ چی؟؟؟؟ واییییی بدووو..
چنگ: بازم که دارن میاننن.
ــ یکم وایسا خسته شدم.
چنگ: شیانگ رسیدن.
ــ وای برگرد انگار نمیبینی.
یانگ ژی: هااا کجا کجا؟!
تیان: مارو احمق فرض کردین؟؟
یانگ ژی: اره انگار.
تیان: هع خیال کردین ما از شما خبر نداریم.
یانگ ژی: رفتین با دوتا ماتمازل رابطه برقرار کردین.
تیان: حساب اونارم رسیدیم.
یانگ ژی: تازه گفتن بهتون بگیم که خیلی بیشعورین.
ــ چی میگید؟ ما اصلا نمیدونیم درمورد چی حرف میزنین!
یانگ ژی: آره جون خودتون.
چنگ: اصلا خودتون این چن روز کجا بودید؟
تیان: خـ.. خب..
ــ ولشون کن بیا بریم.
چنگ: اره بیا بریم نمایش هم بخاطر این ماتمازلا از دست دادیم.
ازشون دور شدیم..........
چنگ: شیانگ اینا دیگه کین؟! دارن میان سمتمون.....
و اما شروط😁😜
برای خوندن پارت بعدے این پارت بایـد...
💜 30 لایڪ
💜 10 ڪامنت
داشتہ باشہ😁😁😁😁😁😁💜
ـــــــــــــ...ـــــــــ
#میراث_ابدی۲ #میراث_ابدی
۱۱.۹k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.