میراث ابدی۲ 💜پــارت۲💜 کپ👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو تا مرد هیکلی بودن. اومدن به سمتمون. از دستامون گرفتن.........
ــ شما کی هستین؟ ولمون کنید. میدونین ما کی هستیم؟
+ آره دو تا پسر هوسباز که به ما دستور دادن بگیریمتون.
چنگ: کی گفته؟ ما پسرای تاجر ارشدیم.
+ کم چاخان کنید. میایید یا بزور ببریمتون؟
خواستیم فرار کنیم که زدن به سرمون و بیهوش شدیم...........
چنگ: هی چرا مارو انداختین اینجا؟ این زهرماری رو باز کنین میخوام بیام بیرون. شیانگ؟ بلند شوووو..
چشامو آروم باز کردمم.........
ــ ما کجاییم؟!
چنگ: شبیه انبار کاه هس. نمیدونم دقیقا کجاییم!
آروم بلند شدم سرم داشت گیج میرفت..........
ــ شب شده؟؟!!!
چنگ: بدبخت شدیم امشب قرار بود به قصر بریم.
ــ ای خدااا چه گیری کردیمااا. حالا چیکا کنیم؟
چنگ: کسی اوون بیرون نیس؟؟؟؟؟ کمککککک.
صدای پا اومد. بلند شدیم. یهو صدای داد یه مرد از نزدیک اومد. در شکست. با کسی که دیدیم دنیا رو سرمون خراب شد. این که از اون مردا بدتره.........
آبجی: با چه غلطی کردید؟
لبخند دندون نمایی زدیم............
من و چنگ: غلط کردیم. چیز خوردیم.
آبجی: زود باشید بریم نمیتونیم امپراطورو منتظر بزاریم.
ــ عاشقتم آبجی.
آبجی: تنبیه برا بعد.
زود از اونجا خارج شدیم آبجی تو راه گفت اونا آدمای دیلربا و جینگیی بودن. هع عجب با دخترای قلدری رابطه برفرار کرده بودیما. خندم گرفت. ما رفتیم خونه تا آماده بشیم. آبجی رفت قصر.........
چنگ: دیگه غلط بکنیم با کسی رابطه برقرار کنیم.
ــ موافقم.
چنگ: بریم.
وارد قصر شدیم. به عمارت امپراطور رفتیم. خواستیم اعلام ورود کنیم که حرفاشون ما رو متعجب کردن.......
و اما شروط😁😜
برای خوندن پارت بعدے این پارت بایـد...
💜 40 لایڪ
💜 20 ڪامنت
داشتہ باشہ😁😁😁😁😁😁💜
ـــــــــــــ...ـــــــــ
#میراث_ابدی۲ #میراث_ابدی
دو تا مرد هیکلی بودن. اومدن به سمتمون. از دستامون گرفتن.........
ــ شما کی هستین؟ ولمون کنید. میدونین ما کی هستیم؟
+ آره دو تا پسر هوسباز که به ما دستور دادن بگیریمتون.
چنگ: کی گفته؟ ما پسرای تاجر ارشدیم.
+ کم چاخان کنید. میایید یا بزور ببریمتون؟
خواستیم فرار کنیم که زدن به سرمون و بیهوش شدیم...........
چنگ: هی چرا مارو انداختین اینجا؟ این زهرماری رو باز کنین میخوام بیام بیرون. شیانگ؟ بلند شوووو..
چشامو آروم باز کردمم.........
ــ ما کجاییم؟!
چنگ: شبیه انبار کاه هس. نمیدونم دقیقا کجاییم!
آروم بلند شدم سرم داشت گیج میرفت..........
ــ شب شده؟؟!!!
چنگ: بدبخت شدیم امشب قرار بود به قصر بریم.
ــ ای خدااا چه گیری کردیمااا. حالا چیکا کنیم؟
چنگ: کسی اوون بیرون نیس؟؟؟؟؟ کمککککک.
صدای پا اومد. بلند شدیم. یهو صدای داد یه مرد از نزدیک اومد. در شکست. با کسی که دیدیم دنیا رو سرمون خراب شد. این که از اون مردا بدتره.........
آبجی: با چه غلطی کردید؟
لبخند دندون نمایی زدیم............
من و چنگ: غلط کردیم. چیز خوردیم.
آبجی: زود باشید بریم نمیتونیم امپراطورو منتظر بزاریم.
ــ عاشقتم آبجی.
آبجی: تنبیه برا بعد.
زود از اونجا خارج شدیم آبجی تو راه گفت اونا آدمای دیلربا و جینگیی بودن. هع عجب با دخترای قلدری رابطه برفرار کرده بودیما. خندم گرفت. ما رفتیم خونه تا آماده بشیم. آبجی رفت قصر.........
چنگ: دیگه غلط بکنیم با کسی رابطه برقرار کنیم.
ــ موافقم.
چنگ: بریم.
وارد قصر شدیم. به عمارت امپراطور رفتیم. خواستیم اعلام ورود کنیم که حرفاشون ما رو متعجب کردن.......
و اما شروط😁😜
برای خوندن پارت بعدے این پارت بایـد...
💜 40 لایڪ
💜 20 ڪامنت
داشتہ باشہ😁😁😁😁😁😁💜
ـــــــــــــ...ـــــــــ
#میراث_ابدی۲ #میراث_ابدی
۱۳.۵k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.