سناریوبخاطر توپارت

سناریو:بخاطر تو/پارت۳
با دخترا رفتیم تو کلاس.همین که رفتم تو دوباره چشمم به همون پسره افتاد.اسمش کاتسوکی بود آره؟تا منو دید روش رو برگردوند.رفتم نشستم سر جام.خواست چیزی بگه که معلم اومد.قشنگ داشت حرص میخورد.با یه اخم روش رو برگردوند.

این زنگ تاریخچه قهرمانان داشتیم.نرسیده تو این درس شدم بچه زرنگ. البته بعد میدوریا.اون از من خیلی تو این درس قوی‌تر بود.خب دیگه چه کنیم.بالاخره زنگ خورد.حالا نوبت نشون دادن قدرتم بود.پاشدم برم سمت حیات،که دیدم کاتسوکی داره میاد سمتم.یهو اون پسر مو قرمزه که اسمش کریشیما بود اومد و شروع کرد با کاتسوکی حرف زدن.پاشدم و رفتم سمت در.چرخیدم دیدم کاتسوکی داره میزنه تو سر کریشیما و داد و هوار میکنه.

با دخترا رفتیم حیات پشتی.گفتم"کسی چوب پنبه یا در بطری داره؟"یائوروزو از کف دستش یه چوب پنبه بیرون آورد و گرفت سمتم.
یائوروزو:بیا
هانا:ممنون.یائوروزو؟
یائوروزو:بله؟
هانا:کوسه تو خلق کردنه؟
یائوروزو:آره.حدس زدی؟
هانا:نه میدونستم.و اوراراکا مال تو بی وزنی.مال سویو هم خزنده/قورباغه.هاکاگوره بازتاب نور و مال مینا؟
مینا:من اسید تولید میکنم.خب حالا نوبت تو هست که قدرتت رو نشون بدی.
هانا:خیلی خب
چوب پنبه رو رو هوا معلق کردم.بعد با قدرتم هلش دادم جوری که با سرعت باد حرکت کرد.(۱۲۰کیلومتر در ساعت)یه باد تند موهامون رو بهم ریخت.مینا گفت"فوق آماده بود!"گفتم"بله چی فکر کردین؟"که یهو چشمم به باکوگو افتاد که از کنار پنجره داشت منو نگاه می‌کرد.اخمام رفت تو هم.تا منو دید که نگاهش میکنم،نگاهشو برگردوند.منم سریع رفتم سمت ورودی سالن.دخترا گیج شدن.
یائوروزو"هانا چیزی شده؟
هانا"نه هیچی فقط بیاین بریم.
و رفتم داخل.دخترا هم با قیافه های پَت و مَتی دنبالم اومدن...
___________پشت صحنه____________
من:خب چطور شد؟😐
همه:سکوت*
من:خودم میدونم مسخره شده نمیخواد به روم بیارین🥲😞
دکو:بهار پشتت...
چرخیدم*
کاتسوکی:😑+💢+🗡
من:خب؟چیه کاتسوکی؟(با تمسخر)
کاتسوکی:😐شوکه*(چیه انتظار داشتین جا بزنم😂😏)
من:خب همگی برین استراحت.۴ ساعت دیگه فیلم برداری داریم.از جمل شما کاتسوکی
کاتسوکی:😒😑
من:😏😌
دیدگاه ها (۰)

سگ های ولگرد بانگو

امروز فقط کراش بنده😌

پارت ۲ / سناریو:بخاطر توبرای یه لحظه احساس کردم زمان وایساده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط