باز این عطری که باران خورده مستم می کند

باز این عطری که باران خورده مستم می کند!
انتظار دیدن تو ، پای بستم می کند !

باز یاد آن همه دلدادگی ... دیوانگی ...
بی قرار ازهرچه بودوهرچه هستم میکند!

باز در رویای من آرام می چرخی و باز -
رقص چین دامنت، بی پا و دستم میکند!

باز هم تکرار نامت از سرم سر می رود
شعله های شعر تو، آتش پرستم می کند!

باز بوی خوب خاک و خاطراتت در دلم ...
باز این عطری که باران خورده مستم می کن


دیدگاه ها (۳)

.پرده بردار از رخ زیبا که رویت محشر استتاب زلف و پیچش هر تار...

یادش بخیر ڪہ گشتمبا تو شبــے هم آغوشزنگ صداے قلبـٺقرنےسٺ مان...

‌ با تو در جنگل و یک کلبه یِ پنهان ... چه شودنورِ مهتاب و غز...

لعنت به سوالی که جوابش تو نباشیبر دین خدایی که کتابش تو نباش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط