باران آرام روی آسفالت خیابانهای سئول میبارید نور چراغهای نئون در قطرات باران میدرخشید ...

𝐄𝐝𝐠𝐞 𝐨𝐟 𝐏𝐚𝐬𝐬𝐢𝐨𝐧
𝐩𝐚𝐫𝐭 ۱

باران آرام روی آسفالت خیابان‌های سئول می‌بارید. نور چراغ‌های نئون در قطرات باران می‌درخشید و خیابان را به تابلویی از رنگ‌های درهم‌تنیده تبدیل کرده بود. صدای شاتر دوربین در دل شب پیچید.

(با صدایی لرزان): من... من فقط داشتم عکس می‌گرفتم. اشتباهی عکس گرفتم، باور کن...

◇ (با صدایی سرد و عمیق): اشتباهی؟ از همه‌ی خیابونای سئول، چرا باید از من عکس بگیری؟ اونم دقیقاً وقتی که نباید کسی اونجا باشه؟

+(با ترس عقب رفت): من نمی‌دونستم... فقط نور قشنگی افتاده بود روی صورتت. نمی‌دونستم کی هستی...

مرد قدمی جلو آمد. کت مشکی بلندش در باد تکان می‌خورد. چشمانش تیره و بی‌احساس بود. دوربین را از دست دختر گرفت و به صفحه‌اش نگاهی انداخت.

◇ (زمزمه‌وار): این عکس... این صحنه رو نباید کسی ببینه.

+(با التماس): قسم می‌خورم پاکش می‌کنم. همین الان. فقط بذار برم...

مرد سکوت کرد. صدای باران بلندتر شد. انگار آسمان هم می‌دانست که امشب، چیزی تغییر خواهد کرد.

◇ (با لحن آرام اما تهدیدآمیز): خیلی دیر شده. تو حالا دیگه بخشی از این داستانی...

دختر نفسش را حبس کرد. قلبش تند می‌زد. نمی‌دانست چه چیزی در انتظارش است، اما می‌دانست که دیگر هیچ‌چیز مثل قبل نخواهد بود.

نتونستم مقاومت کنم بخاطر همین گذاشتم😅
اینم از پارت اول خوشحال میشم نظرتونو بگید✨
دیدگاه ها (۳)

𝐄𝐝𝐠𝐞 𝐨𝐟 𝐏𝐚𝐬𝐬𝐢𝐨𝐧𝐩𝐚𝐫𝐭 ۲صدای لاستیک‌های ماشین روی سنگ‌فرش خیس، ...

راستی برای محافظان و بادیگارد مافیامون (ته جون)علامتشون اینه...

در یکی از شب‌های بارانی، جی‌سو در حال عکاسی خیابانی است که ب...

فیک مرز خون و عشق

بازگشت فرمانده

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط