نمیگوید دوستم دارد
نمیگوید دوستم دارد
اما حواسش هست به کسی جز من جانم نگوید،
حواسش هست قلب آبی نفرستد لابه لای حرف هایش برای کسی،
حواسش هست چه باشم و چه نباشم نگاهش را هرز نچرخاند روی هر غریبه ای،
نمیگوید دوستت دارم و حواسش هست...
نمیگوید دوستم دارد و یادش هست قهوه هایم را شیرین میخورم،
یادش هست باران که میبارد مثل من باید چترش را فراموش کند و دنبالم بیاید،
یادش هست من برخلاف همه رز آبی دوست دارم و نرگس سفید،
نمیگوید دوستت دارم و یادش هست...
نمیگوید دوستم دارد و برایش مهم نیست حرف و حدیث های دیگران درباره مان،
برایش مهم نیست هرچقدر هم بدخلق شوم و بی اعصاب در جواب همه ی محبت ها و صبوری هاش،
برایش مهم نیست اگر زیاد دوستش نداشته باشم حتی،
نمیگوید دوستت دارم و مهم نیست برایش خیلی چیزها...
نمیگوید دوستم دارد و خوب بلد است تکیه گاه باشد برای بی کسی هایم،
خوب بلد است شانه خالی نکند از گریه هایم،
خوب بلد است تا پای جان بایستد پای حرف ها و قول و قرارهای نانوشته اش،
نمیگوید دوستت دارم و آدم کار بلدی ست...
نمیگوید دوستم دارد و همیشه وقت دارد برای دلتنگی های الکی و غرغرهای بچگانه ام،
وقت دارد برای انجام دادن کارهایی که خودم هم میتوانم، اما با او لذت دیگری دارد،
همیشه وقت دارد وسط وقت نداشتن هایش برای هرچه که به من مربوط است،
نمیگوید دوستت دارم و همیشه وقت دارد برای من...
نمیگوید دوستم دارد و همه کاری میکند برای لبخندم،
همه کاری میکندبرای بهتر شدن دنیام،
همه کاری میکند برای خوشبختیم،
نمیگوید دوستت دارم و برایم همه کاری میکند...
دم به دقیقه و از سر عادت و بی توجه
نمیگوید دوستت دارم،
پر نیست از ادعا،
از دروغ،
از روزمرگی،
آری!
او با همه ی دنیا فرق دارد،
نمیگوید دوستم دارد اما...
دوستم دارد!
اما حواسش هست به کسی جز من جانم نگوید،
حواسش هست قلب آبی نفرستد لابه لای حرف هایش برای کسی،
حواسش هست چه باشم و چه نباشم نگاهش را هرز نچرخاند روی هر غریبه ای،
نمیگوید دوستت دارم و حواسش هست...
نمیگوید دوستم دارد و یادش هست قهوه هایم را شیرین میخورم،
یادش هست باران که میبارد مثل من باید چترش را فراموش کند و دنبالم بیاید،
یادش هست من برخلاف همه رز آبی دوست دارم و نرگس سفید،
نمیگوید دوستت دارم و یادش هست...
نمیگوید دوستم دارد و برایش مهم نیست حرف و حدیث های دیگران درباره مان،
برایش مهم نیست هرچقدر هم بدخلق شوم و بی اعصاب در جواب همه ی محبت ها و صبوری هاش،
برایش مهم نیست اگر زیاد دوستش نداشته باشم حتی،
نمیگوید دوستت دارم و مهم نیست برایش خیلی چیزها...
نمیگوید دوستم دارد و خوب بلد است تکیه گاه باشد برای بی کسی هایم،
خوب بلد است شانه خالی نکند از گریه هایم،
خوب بلد است تا پای جان بایستد پای حرف ها و قول و قرارهای نانوشته اش،
نمیگوید دوستت دارم و آدم کار بلدی ست...
نمیگوید دوستم دارد و همیشه وقت دارد برای دلتنگی های الکی و غرغرهای بچگانه ام،
وقت دارد برای انجام دادن کارهایی که خودم هم میتوانم، اما با او لذت دیگری دارد،
همیشه وقت دارد وسط وقت نداشتن هایش برای هرچه که به من مربوط است،
نمیگوید دوستت دارم و همیشه وقت دارد برای من...
نمیگوید دوستم دارد و همه کاری میکند برای لبخندم،
همه کاری میکندبرای بهتر شدن دنیام،
همه کاری میکند برای خوشبختیم،
نمیگوید دوستت دارم و برایم همه کاری میکند...
دم به دقیقه و از سر عادت و بی توجه
نمیگوید دوستت دارم،
پر نیست از ادعا،
از دروغ،
از روزمرگی،
آری!
او با همه ی دنیا فرق دارد،
نمیگوید دوستم دارد اما...
دوستم دارد!
۴.۹k
۰۹ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.