من از این واژ میترسم

.
من از این واژہ میترسم

ڪہ تو از عشق بیزاری

ڪہ تو از بودن با من

بہ این تقدیر بیماری

من از این قصہ میترسم

حڪایتهـاے تڪراری

بہ بودن هـاے تلخے ڪهـ

شدہ یڪ عمر اجباری

من از دل بستناے تو

بہ یڪ دیوار میترسم

از اینڪہ میروے بے من

بہ این اصرار میترسم

خموشے میڪنم اما

تو خود دانے ڪہ طوفانم

بہ جرم دلسپردن هـم

در این مقدار میمانم...!!!
.
.
.
ترانہ از محمد اڪبرجانی(یزدان).
.
.
دیدگاه ها (۱)

.به دردی مبتلا گشتمکه درمانش تو میدانیاسیر فصل پاییزمتو با م...

.هـمش نالہ هـایے بدون جوابهـمش اشڪ هـایے بدون حسابهـمش روزگا...

میدونم که نا گزیریبشی پای من گرفتارهر چی غم نشسته دنیاتو دلت...

همراهه بی تابی منمن با تو بهتر میشوممن با تو گویا تازه ترحتم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط