دستی که با یک گل
دستی که با یک گل
از پشت دیواری صدا میزد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک، جوهر، بر این دست مشوش، مضطرب، ترسان و عشق،
که در سلامی شرم آگین خویشتن را بازگو میکرد در ظهر های گرم دودآلود
ما عشقمان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان ساده گلهای قاصد آشنا بودیم
ما قلبهامان را به باغ مهربانی های معصومانه
می بردیم
#فروغ
#فروغ_فرخزاد
#شعر
#بریده_ای_از_کتاب
#شیرین
#شعری_شیرین
#خوشی_های_قدیمی
از پشت دیواری صدا میزد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک، جوهر، بر این دست مشوش، مضطرب، ترسان و عشق،
که در سلامی شرم آگین خویشتن را بازگو میکرد در ظهر های گرم دودآلود
ما عشقمان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان ساده گلهای قاصد آشنا بودیم
ما قلبهامان را به باغ مهربانی های معصومانه
می بردیم
#فروغ
#فروغ_فرخزاد
#شعر
#بریده_ای_از_کتاب
#شیرین
#شعری_شیرین
#خوشی_های_قدیمی
۳.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.