سالها خاموش بودمسالها

سالها خاموش بودم،سالها
یک دل مدهوش بودم سالها
ناگهان روحم تب ترکش گرفت
کلبه ی تنهایی ام آتش گرفت
ناگهان روحم طنین انداز شد
رویشی در روح من آغاز شد
یکنفر زخمم زد و فانی شدم
نی به دستم داد و عرفانی شدم
یکنفر بی تابیم را دید و رفت
حال محزون مرا فهمید و رفت
یکنفر حرف دلم را گوش کرد
زخمها را بر تنم تنپوش کرد
آی مردم بند بندم شیون است
زخم من پیداتر از پیراهن است
من به سقف سینه مشعل بسته ام
خون چکید از پای تأول بسته ام
باز پاییز و من و این کوله بار
بیقرارم،بیقرارم،بیقرار...

دیدگاه ها (۲)

گله کردم به خدا یار وفادار کجاستمحرم این دل بی تاب من زار کج...

با من ازعشق نگومنکه در سنگستاناسکلت از شب و آهن دارمخسته ام ...

متحرک

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط