فروشنده عشق
فروشنده عشق
part⑤
هانول: اره این فکر خوبیه
هِیونگ: پس بلند شید بریم پایین
هانول و ا/ت: بریم
ویو ا/ت:
چمدونارو برداشتیم و رفتیم پایین
یه ون مشکی بود که دورش چندتا بادیگارد بودن
بادیگاردا خواستن دستمونو بگیرن که گفتم
ا/ت: دستتونو بکشین خودمون میتونیم بیایم
یکی از اون مردا که تو ماشین بود با انگشتش بهشون اشاره داد که برن کنار
ماهم سوار ماشین شدیم
سه تا پسرا روبرومون نشسته بودن
تو مسیر متوجه شدم اینی که وسط نشسته زل زده به من منم با نگاهی خونسرد ولی عصبانی کل راهو زل زدم تو چشاش اونم دستش درد نکنه کم نیاوردو زل زد
ویو هِیونگ:
بعد حدودا 45مین رسیدیم
وقتی پیاده شدیم با چیزی که دیدیم هر سه تامون دهنمون وا موند...
اینم بخاطر اون عزیزی که تو کامنت پارت قبلی دهنمو صاف کرده بود😂💚
part⑤
هانول: اره این فکر خوبیه
هِیونگ: پس بلند شید بریم پایین
هانول و ا/ت: بریم
ویو ا/ت:
چمدونارو برداشتیم و رفتیم پایین
یه ون مشکی بود که دورش چندتا بادیگارد بودن
بادیگاردا خواستن دستمونو بگیرن که گفتم
ا/ت: دستتونو بکشین خودمون میتونیم بیایم
یکی از اون مردا که تو ماشین بود با انگشتش بهشون اشاره داد که برن کنار
ماهم سوار ماشین شدیم
سه تا پسرا روبرومون نشسته بودن
تو مسیر متوجه شدم اینی که وسط نشسته زل زده به من منم با نگاهی خونسرد ولی عصبانی کل راهو زل زدم تو چشاش اونم دستش درد نکنه کم نیاوردو زل زد
ویو هِیونگ:
بعد حدودا 45مین رسیدیم
وقتی پیاده شدیم با چیزی که دیدیم هر سه تامون دهنمون وا موند...
اینم بخاطر اون عزیزی که تو کامنت پارت قبلی دهنمو صاف کرده بود😂💚
۶.۶k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.